۩۩۩ تزکیه و تعلیم از دیدگاه اهل سنّت ۩۩۩

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَ ....

۩۩۩ تزکیه و تعلیم از دیدگاه اهل سنّت ۩۩۩

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَ ....

ازدواج مسیارمبارک

 

ازدواج مسیارمبارک  

ازدواج مسیار ازدواجی است که در سال‌های اخیر میان اهل سنت به ویژه کشورهای عربی و خاورمیانه شایع شده است. علما ی اهل سنت به بحث و بررسی این درباره پرداخته و از زوایای مختلف آن را برسی نموده‌اند و عده‌ای قائل به جواز و مشروعیت آن شده و گروهی آن را نامشروع دانسته‌اند وگروهی نیز در این باره توقف نموده اند.

ولی بنده از آنجا که برای آن هیچ مانع شرعی نمی بینم با شرایط زیر قایل به جواز آن هستم  :

 ( 1 ) باید تمام ارکان و شرایط ازدواج شرعی دائمی( بجز جریان ، نفقه ،سکنی ومبیت) در آن وجود داشته باشد.

 ( 2 ) این ازدواج باید با ایجاب و قبول و با شرایط معروف یعنی رضایت طرفین، ولایت، شهادت و کفائت صورت ‌گیرد.

( 3 ) دراین ازدواج باید مهریه مورد توافق وجود داشته باشد.

( 4 )و برای صحت آن باید موانع ازدواج شرعی دائمی وجود نداشته باشد.

( 5 ) بعد از انعقاد عقد؛ تمامی حقوق مترتب بر عقد زوجیت از جهت نسل، ارث، عده، طلاق و مباح بودن رابطة نزدیکی، سکونت و نفقه ثابت می‌شود؛ اما زوجین توافق می‌کنند که زوجه حق نفقه ومبیت(شب خوابی) وسکنی ندارد و شوهر اختیار دارد هر وقت بخواهد به دیدار همسر خود بیاید».

ناگفته نماند که ازدواج مسیار را زنانی که مشکل مادی، مسکن و نفقه ندارند؛ ولی به دلیل بیوه بودن ویا هر دلیلی دیگرکسی با آنان ازدواج نمی‌کند، این زنان از حق نفقه، مسکن و مبیت صرف نظر می‌کنند و شوهر مختار است هر وقت میسر شد با وی ملاقات کند و این ازدواج تمام شرایط و ارکان عقد نکاح شرعی از قبیل گواه، تعیین مهر و ثبوت نسب را دارد.

 در این ازدواج زوجین توافق می‌کنند که زن در خانه والدین خود بماند و تقاضای مسکن، نفقه و حق قسم از شوهر ننماید. غالباً این ازدواج از جانب مردی است که فقیر بوده یا ازدواج مجدد سبب مشکلات با همسر اول می‌شود. این عقد علناً با حضور گواهان با رضایت کامل زوجین و حضور ولیّ زن و کلماتی که بر دوام نکاح دلالت دارد انجام می‌شود.

 

ادله جواز 

می توان برای جواز این نوع ازدواج از دلایل زیراستفاده کرد:

( 1 )  ارکان و شرایط ازدواج دائمی شرعی صحیح را دارا می‌باشد.

( 2 )  هیچ مانع شرعی وجود ندارد .

( 3 ) در سنت آمده سوده رضی الله عنها از همسران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم روز خود را به عایشه صدیقه رضی الله عنها بخشید. وجه استدلال این است که بخشش سهم توسط سوده رضی الله عنها به عایشه رضی الله عنها و پذیرش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دلالت می‌کند بر اینکه زوجه می‌تواند حقی را که شارع برایش قرار داده، مانند نفقه و مبیت ساقط کند.

وهمانگونه که در قرآن آمده که زن می تواند مهریه خود را برای شوهرش ببخشد.

( 4 ) در این نوع ازدواج مصالح زیادی وجود دارد. این ازدواج غریزة فطری را پاسخ داده و ازفحشا جلوگیری می‌کند و در مواردی زن فرزنددار می‌شود و بدون شک از تعداد زنان بی‌شوهر می‌کاهد.

( 5 ) از آن جا که انواع مشابه این ازدواج همانند ازدواج ( نهاریات و لیلیات ) در فقه وجود دارد،پس ازدواج مسیار هم درست است.

گرچه علمای اهل سنت در باره ازدواجهای (نهاریات و لیلیات) اختلاف نظر دارند.

( 6 ) در حدیث صحیح بخاری آمده که حق دار ترین شرایطی که باید اجرا وعملی شود شرایطی است که شما با آنها شرمگاها را برای خودتان حلال نموده اید .

 لذا در زمان نکاح هر یک اززوجین می توانند شرایطی را قرار دهند بشرطیکه مخالف شرع نباشد و شرط تنزل از حق همانند (نفقه ،سکنی و مبیت) خلاف شرع نیست.

( 7 ) رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: شرایط مسلمانها همه اعتبار دارد مگر شرطی که حلالی را حرام ویا حرامی را حلال نماید.

درشرایط ازدواج مسیار نه هیچ حلالی حرام و نه هیچ حرامی حلال نشده است.بلکه تنزلی از حق و معاف نمودن حقی بارضایت کامل صورت می گیرد. 

ازدواج مسیار با متعه یا صیغه تفاوت دارد.  

بعد از این بیان فوق شاید کسی بپرسد: آیا ازدواج مسیار با متعه یا صیغه تفاوت دارد یا خیر؟ واگر دارد چه تفاوتهائی دارد؟.

در جواب باید گفت: آری در میان ازدواج مسیار با صیغه ویا متعه تفاوتهای زیادی وجود دارد که ما به مهمترین آنها اشاره می کنیم:

( 1 ) در ازدواج مسیار مدت تعیین نمی‌شود وبه صورت عقد دائمی منعقد می‌گردد؛ ولی درازدواج موقت وصیغه مدت ازدواج باید تعیین شود.

 ( 2 ) در ازدواج مسیارعدم تعیین مهردر عقد موجب بطلان آن نمی شود؛ ولی در صیغه وازدواج موقت عدم تعیین مهر در عقد موجب بطلان آن می‌شود.

 ( 3 ) پایان ازدواج مسیار با طلاق است؛ و در حالی که پایان ازدواج موقت با انقضای مدت یا بذل صورت می‌گیرد.

( 4 ) حدنصاب در ازدواج مسیار همانند ازدواج دائمی شرعی چهار زن می‌باشد، ولی درازدواج موقت حدنصاب مطرح نیست.

این بود چهار فرق اساسی میان ازدواج مسیار با صیغه وازدواج موقت علاوه از اینها فرقهای دیگری نیز دارد که نیاز به بیان نیست .

اگر کسی دوست دارد فرق بین ازدواج مسیار با سایر ازدواجها را بداند به این نکته توجه کند که ازدواج مسیار همانند ازدواج دائمی وشرعی است فقط با رضایت خانم به هنگام عقد (حق مسکن و حق نفقه زوجه بعهده خانم می باشد وحق مبیت ساقط می گردد) و شوهرهر وقت که بخواهد می تواند به دیدار خانمش بیاید ویا با او همبستر شود ودر تمام اموردیگر همانند ازدواج دائمی شرعی می باشد وبرای بهترواضح شدن این جریان به عبارت زیر دقت فرمایید:

شیخ عبدالله بن منیع عضو هیئت کبارعلمای سعودی و قاضی مکه درباره تعریف ازدواج مسیار چنین می‌نویسد: «مسیار ازدواجی است که همه ارکان و شرایط ازدواج در آن وجود دارد. این ازدواج با ایجاب و قبول و با شرایط معروف یعنی رضایت طرفین، ولایت، شهادت و کفائت صورت می‌گیرد و در آن مهریه مورد توافق وجود دارد و برای صحت آن باید موانع ازدواج وجود نداشته باشد. بعد از انعقاد عقد تمامی حقوق مترتب بر عقد زوجیت از جهت نسل، ارث، عده، طلاق و مباح بودن رابطة نزدیکی، سکونت و نفقه ثابت می‌شود؛ اما زوجین توافق می‌کنند که زوجه حق نفقه و مبیت (همخوابگی) ندارد و شوهر اختیار داردهر وقت بخواهد به دیدار همسر خود بیاید».

ازدواج مسیارو پیشینه تاریخی آن

 

ازدواج مسیارو پیشینه تاریخی آن

  

ازدواج مسیار ازدواجی است که در سال‌های اخیر میان اهل سنت به ویژه کشورهای عربی و خاورمیانه شایع شده است. علما ی اهل سنت به بحث و بررسی این درباره پرداخته و از زوایای مختلف آن را برسی نموده‌اند و عده‌ای قائل به جواز و مشروعیت آن شده و گروهی آن را نامشروع دانسته‌اند وگروهی نیز در این باره توقف نموده اند.

 

تعریف لغوی مسیار  

 

درباره ریشه لغوی کلمه مسیار نظریاتی مطرح شده است.

 برخی می گویند: «مسیار ریشه لغوی ندارد. بلکه کلمة عامیانه‌ای است که در سرزمین نجد در عربستان سعودی به معنای دیدار روزانه (الزیارة النهاریة) به کار می‌رود.

ولی برخی دیگرمی گویند: مسیار از سیر، حرکت و عبور گرفته شده و اصطلاح عامیانه‌ای است برای موردی که مرد در یکی از شهرهای مسیر گردش و ترددش برای تجارت یا کسب علم با خانمی ازدواج می‌کند که در زمان تحصیل یا تجارت نزد زوجه باشد.

وبرخی نیز چنین گقته اند: «مسیار کلمه‌ای عربی است که به لهجه اهل بادیه باز می‌گردد و منظور از آن رفتن به سوی خانم و خوشحال نمودن وی می‌باشد» .

 

تعریف اصطلاحی ازدواج مسیار

شیخ عبدالله بن منیع عضو هیئت کبار العلمای سعودی و قاضی مکه درباره تعریف ازدواج مسیار چنین می‌نویسد: «مسیار ازدواجی است که همه ارکان و شرایط ازدواج در آن وجود دارد. این ازدواج با ایجاب و قبول و با شرایط معروف یعنی رضایت طرفین، ولایت، شهادت و کفائت صورت می‌گیرد و در آن مهریه مورد توافق وجود دارد و برای صحت آن باید موانع ازدواج وجود نداشته باشد. بعد از انعقاد عقد تمامی حقوق مترتب بر عقد زوجیت از جهت نسل، ارث، عده، طلاق و مباح بودن رابطة نزدیکی، سکونت و نفقه ثابت می‌شود؛ اما زوجین توافق می‌کنند که زوجه حق نفقه و مبیت (همخوابگی) ندارد و شوهر اختیار دارد هر وقت بخواهد به دیدار همسر خود بیاید».

نگفته نماند که ازدواج مسیار را زنانی که مشکل مادی، مسکن و نفقه ندارند؛ ولی به دلیل بیوه بودن ویا هر دلیلی دیگرکسی با آنان ازدواج نمی‌کند، این زنان از حق نفقه، مسکن و مبیت صرف نظر می‌کنند و شوهر مختار است هر وقت میسر شد با وی ملاقات کند واین ازدواج تمام شرایط و ارکان عقد نکاح شرعی از قبیل گواه، تعیین مهر و ثبوت نسب را دارد. در این ازدواج زوجین توافق می‌کنند که زن در خانه والدین خود بماند و تقاضای مسکن، نفقه و حق قسم از شوهر ننماید. غالباً این ازدواج از جانب مردی است که فقیر بوده یا ازدواج مجدد سبب مشکلات با همسر اول می‌شود. این عقد علناً با حضورگواهان با رضایت کامل زوجین و حضور ولیّ زن و کلماتی که بر دوام نکاح دلالت دارد انجام می‌شود.

 

پیشینه مسیار 

برخی بر این اند که ازدواج مسیار را پدیده‌ای جدید ی است که ابتدا در منطقه تمیم عربستان سعودی ظهور پیدا کرد و سپس در سایر مناطق و کشورها گسترش یافته است و کسی که فکر اولیه این ازدواج را مطرح نمود فهد الغنیم بوده است.

اما عده‌ای دیگر روش ازدواج مسیار را دارای سابقه تاریخی دانسته و در این زمینه به برخی از متون فقهی استناد نموده‌اند. از جمله ابن قدامه در مغنی آورده: «مردی که در ازدواج با زنی شرط نماید در هر هفته یک شب نزد وی باشد یا در ازدواج دیگری شرط کند که در هر ماه 5 یا 10 درهم به زوجه نفقه بدهد یا شرط نماید روزهای مشخصی از ماه به ملاقات وی رود» .

مورد دیگری که به آن استناد شده، ازدواج نهاریات و لیلیات است (یعنی ازدواج روزانه یا شبانه) «فقهای قدیمی نوعی ازدواج به نام نهاریات و لیلیات ذکر کرده‌اند، بدین صورت:«مرد با زنی ازدواج می‌کند که شب در خارج از منزل کار می‌کند و روز نزد شوهر می‌رود یا روز کار می‌کند و شب به منزل نزد شوهر می‌رود».

ناگفته نماند که درباره جایز و ناجایز بودن (ازدواج نهاریات و لیلیات) نیزعلمای اهل سنت اختلاف نظر دارند بعضی قایل به جواز و بعضی نیز آنها را ناجایز می دانند. 

تفاوت مسیار با سایرازدواجها 

تفاوت ازدواج مسیار با ازدواج شرعی دائم در این است که در مسیار شرط اسقاط حق نفقه و سکونت زوجه وجود دارد.

وازدواج عرفی همان ازدواج شرعی دائم است؛ با این تفاوت که آن را ثبت نمی‌کنند. وفرق ازدواج مسیار و ازدواج موقت در این است که در ازدواج موقت مدت ازدواج باید تعیین شود و عدم تعیین مهر در عقد موجب بطلان آن می‌شود، ولی در ازدواج مسیار مدت تعیین نمی‌شود و به صورت عقد دائم منعقد می‌گردد و عدم تعیین مهردرعقد موجب بطلان نمی شود بعد از عقد هم می شود تعیین کرد. پایان ازدواج مسیار با طلاق است، در حالی که پایان ازدواج موقت با انقضای مدت یا بذل صورت می‌گیرد. حدنصاب در ازدواج مسیار همانند ازدواج دائم چهار زن می‌باشد، ولی در ازدواج موقت حدنصاب مطرح نیست.

ناگفته نماند که ازدواج موقت از دیدگاه اهل سنت باطل است.

 

دیدگاه علمای اهل تسنن 

در مورد حکم ازدواج مسیار بین علمای معاصر اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد، برخی آن را جایز،برخی حرام و برخی قائل به توقف شده‌اند.

دکتر قرضاوی می‌نویسد: «من از مروجین ازدواج مسیار نیستم و خطبة عقدی که برای ازدواج مسیار باشد نمی‌خوانم. این ازدواج مباح است با کراهت، یعنی حلالی است که مستحب نیست و بیم آن می‌رود که به دنبال چنین ازدواجی خسارت و ضررهایی باشد».

شیخ عبدالله عضو هیأت کبار علمای سعودی نیز بیان می‌کند: من نظر به منع ازدواج مسیار ندارم، هرچند کراهت دارد و آن را موجب اهانت به زن و کرامت زن می‌دانم.

 لکن حق با زن است و راضی شده و از حق خود گذشته است.

برخی نیز به جواز و صحت ازدواج مسیار تصریح نموده و اشاره‌ای به کراهت آن ننموده‌اند.

یا کراهت آن را وابسته به شرایط و اوضاع و احوال دانسته‌اند.  

 

ادله جواز  

طرفداران این نظریه به ادله ذیل استناد نموده‌اند:

( 1 )  ارکان و شرایط ازدواج دائمی شرعی صحیح را دارا می‌باشد؛ زیرا دارای ایجاب و قبول، شرایط معروف ازدواج یعنی رضای طرفین، ولایت، شهادت، کفایت و مهر توافقی در آن وجود دارد. برای صحت این ازدواج باید موانع شرعی منتفی شود .

( 2 ) در سنت آمده سوده رضی الله عنها از همسران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم روز خود را به عایشه صدیقه رضی الله عنها بخشید. وجه استدلال این است که بخشش سهم توسط سوده رضی الله عنها به عایشه رضی الله عنها و پذیرش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دلالت می‌کند بر اینکه زوجه می‌تواند حقی را که شارع برایش قرار داده، مانند نفقه و مبیت ساقط کند.

وهمانگونه که در قرآن آمده که زن می تواند مهریه خود را برای شوهرش ببخشد.

( 3 ) در این نوع ازدواج مصالح زیادی وجود دارد. این ازدواج غریزة فطری را پاسخ داده و از فحشا جلوگیری می‌کند و در مواردی زن فرزنددار می‌شود و بدون شک از تعداد زنان بی‌شوهر می‌کاهد.

( 4 ) از آن جا که انواع مشابه این ازدواج مانند ازدواج نهاریات و لیلیات در فقه وجود دارد، پس ازدواج مسیار هم درست است.

گرچه قبلا بیان نمودیم که علمای اهل سنت در باره ازدواجهای (نهاریات و لیلیات)اختلاف نظر دارند.

( 6 ) در حدیث صحیح بخاری آمده که حق دار ترین شرایطی که باید اجرا وعملی شودشرایطی است که شما با آنها شرمگاها را برای خودتان حلال نموده اید .

 لذا در زمان نکاح هر یک اززوجین می توانند شرایطی را قرار دهند بشرطیکه مخالف شرع نباشد و شرط تنزل از حق همانند (نفقه ،سکنی و مبیت) خلاف شرع نیست.

( 7 ) رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: شرایط مسلمانها همه اعتبار دارد مگر شرطی که حلالی را حرام ویا حرامی را حلال نماید.

درشرایط ازدواج مسیار نه هیچ حلالی حرام و نه هیچ  

 

حرامی حلال نشده است.

دوستان فقط دوکار

 

دوستان فقط دوکار 

 

اگر با دقت بررسى نمائیم مى بینیم که هر بدعت ویا خرافاتى که در جامعه إسلامى وجود دارد وجامعه إسلامى را بسوى إنحرافات عقیدتى ، فکرى ، سیاسى وعبادى کشانده است ، زیر بنا وبنیاد آن أحادیث ضعیف وموضوع مى باشد.

از قدیم الأیام این جریان بوده وتا بحال هم إدامه دارد که مخالفان ودشمنان قسم خورده و تیز دندان ، إسلام ومسلمین ، یکى از راهائى که براى ضربه زدن به إسلام ونابود نمودن أحکام نورانى قرآن وسنت صحیح رسول خدا صلى الله علیه وسلم بکار مى بردند ومى برند إشاعه ونشر أحادیث ضعیف وموضوع در میان جامعه إسلامى مى باشد. تا با این طریق از یک سو بتوانند أفکار انحرافى خویش را وارد جامعه إسلامى نموده وبا آنها أذهان ،أفکار ، عقائد وعبادات مسلمانان را مخدوش نمایند. واز سوى دیگر مسلمانان را گروهى خرافاتى ، بدور از واقعیات وبى خبر از دین واقعى نگه دارند، تا بدین ترتیب بتوانند به أهداف شوم که همان تخریب إسلام وحکومت برمسلمانان است ، دست یابند.

لذا داعیان دین باید بانشر أحادیث صحیح در میان أفراد جامعه إسلامى  وشناساندن ومعرفى أحادیث ضعیف وموضوع به مردم  ، مى توانند به دوهدف مهم: که همان ناکامى دشمنان وخدمت به دین إسلام وأحادیث صحیح رسول الله صلى الله علیه وسلم باشد، برسند.

حالا بیائیم وبنگریم که رسول خدا صلى الله علیه وسلم در باره این دو مسأله چه مى فرمایند :  

 

 

(1) معرفی أحادیث ضعیف وموضوع.  

 

آنچه از روایات صحیح وگفتار درست علماء فهمیده مى شود این است که نباید درمسائل از أحادیث ضعیف وموضوع إستنباط نموده وبعنوان دلیل إرائه نمود ونباید أحادیثى که صحیح بودن آنها ثابت نیست براى مردم بیان نمود مگر اینکه به آنها توضیح داده شود که اینها أحادیثى اند که نباید به آنها إعتماد نمود وازعمل به آنها باید پرهیز کرد. ونباید انسان هر حدیثى را که شنید ،بدون این که تحقیق نماید که آیا این حدیث صحیح است ویا نه  به مردم بیان نمود. در این باره درمقدمه صحیح مسلم، باب النهى عن الحدیث بکل ما سمع ، از رسول الله صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند : کفى بالمرء کذبا أن یحدث بکل ما سمع". 

یعنى : براى فرد از دروغ همین قدر کافى است که هر سخنى را که شنید بیان نمود.

این حدیث شریف براى همه ماهشدار مى دهد که مبادا هر حدیث ویاسخنى را بدون تحقیق وبررسى بیان نمائیم زیرا اگر چنین کارى را مرتکب شدیم ، دروغگو و ناقل سخنان دروغ مى گردیم.

نکته دیگر اینکه وقتى فردى در باره حدیثى تحقیق نمود وبرایش واضح گشت که فلان حدیث ضعیف ویا موضوع است آنوقت نباید آن حدیث را به رسول خدا صلى الله علیه وسلم داده وبراى مردم بیان نماید مگر اینکه بعد از بیان آن حدیث توضیح دهد که این حدیث ضعیف ویا موضوع است ونباید بدان عمل نمود.

زیرا اگرفردى بداند که فلان سخن ویا حدیث دروغ است وسپس آنرا به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت دهد در این باره درمقدمه صحیح مسلم ،  باب تغلیظ الکذب على رسول الله صلى الله علیه وسلم ،از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند : (من حدث عنی بحدیث یری أنه کذب فهو أحد الکاذبین).

یعنى : هر کس حدیثى را بمن نسبت در حالیکه مى داند دروغ است او یکى از دروغگویان است.

وسخن دروغ را به رسول خدا نسبت دادن جرم بس بزرگى است که فرد را به جهنم مى کشاند زیرا درمقدمه صحیح مسلم ،  باب النهی عن الروایة عن الضعفاء والاحتیاط فی تحملها ،از رسول خدا صلى الله علیه وسلم روایت شده که فرموده اند: إن کذبا علی لیس ککذب على أحد. فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار .

یعنى : دروغ بستن برمن مانند دروغ بستن بر دیگران نیست هر کس بر من دروغ ببندد باید نشستگاه خویش را براى آتش جهنم آماده سازد.

خلاصه اینکه ما باید در باره بیان روایات ونسبت دادن أحادیث به رسول خدا صلى الله علیه وسلم بسیار محتاط باشیم تا نشود خداى ناخواسته دروغى را به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت دهیم، لذا براى اینکه نسبت به أحادیثى که به رسول خدا نسبت داده مى شود راه درست را رفته باشیم باید به أمور زیر توجه نمائیم :

أولا: تا تحقیق ننمودیم ودرستى و صحت حدیثى براى ما واضح نشد آنرا به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت ندهیم و براى مردم بیان نکنیم.

ثانیا: هر حدیثى که جدید شنیدیم ودر باره آن تحقیقى نداشتیم منکرش نشویم ، زیرا شاید آن حدیث صحیح باشد وانکار حدیث صحیح گناه مى باشد.

ثالثا: وقتى که فهمیدیم فلان حدیث ضعیف ویا موضوع است آنرا هر گز به رسول خدا صلى الله علیه وسلم نسبت ندهیم زیرا با این کار گویا ما بر رسول خدا صلى الله علیه وسلم دروغ بستیم که این خود یکى ازبزرگترین گناهان وباعث رفتن ما به جهنم مى گردد.  

 

(2) نشر وإشاعه أحادیث صحیح در میان مردم. 

 

کار دومى که باید دوستاران سنت وداعیان کتاب الله وسنت باید أنجام دهند ، نشر وإشاعه احادیث صحیح در میان مردم وجامعه إسلامى مى باشد. در این باره أحادیث فراوانى آمده که مادراین رساله کوچک فقط چهار حدیث را ذکر مى کنیم :

(1) عن عبد اللّه بن مسعود قال: سمعت رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم یقول: نضر اللّه امرأ سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه فرب مبلغ أوعى من سامع.

یعنى : از عبدالله بن مسعود رضى الله عنه روایت که من از رسول الله صلى الله علیه وسلم شنیدم که مى فرمایند: خداوند زیبا، درخشنده، سبز وخرم گرداند کسى راکه از ما شنید چیزى را وهمانگونه که شنید به دیگران رساند زیرا بسیارى از کسانى که به آنها رسانده مى شود از شنوده (أولیه) حفظت کننده وفهمیده تر است.

(ترمذى أبواب العلم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، باب فی الحث على تبلیغ السماع. روایت نموده است).

 (2) عن عبد اللّه بن عمرو قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم:بلغوا عنی ولو آیة.

یعنى: از عبد اللّه بن عمرو رضى الله عنه روایت که من از رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمودند: برسانید ازجانب من گرچه یک آیه که شنیده اید.

(ترمذى أبواب العلم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ، باب ما جاء فی الحدیث عن بنی اسرائیل روایت نموده است) .

(3) رسول خدا صلى الله علیه وسلم گاهى در پایان سخنرانی خویش به حاضرین مى گفتند :لیبلغ الشاهد الغائب، فإن الشاهد عسى أن یبلغ من هو أوعى له منه.

یعنى : حتما حاضرین به غائبین این سخنان را برسانند زیرا مى شود که این حاضر به کسى برسانده که از او حفاظت کننده تر باشد.

(بخارى کتاب العلم باب: قول النبی صلى الله علیه وسلم: (رب مبلغ أوعى من سامع).

(4) رسول خدا صلى الله علیه وسلم بعد از آموزش دادن بعض مسائل شرعى به نمایندگان قبیله عبدالقیس به آنها فرمودند: احفظوه وأخبروه من وراءکم.

یعنى : این مسائل را حفظ نموده وبه کسانى که درپشت سردر قبیله شما اند وبا شما نیامده اند یاد داده وآنها را از این أحکام خبردار نمائید.

(بخارى کتاب العلم ،باب باب: تحریض النبی صلى الله علیه وسلم وفد عبد القیس على أن یحفظوا الإیمان والعلم، ویخبروا من وراءهم).

ودر پا یان سخن بنده به همه دوستان وبرادرن دینى که مى خواهند بنوعى به قرآن وسنت صحیح رسول خدا صلى الله علیه وسلم خدمت نمایند دو توصیه مى نمایم:

اولا: کوشش نمایند تا علاقمندى رجوع به قرآن وسنت صحیح در مردم ایجاد شود. وبراى این کار(تفسیر درست قرآن وترجمه درست أحادیث صحیح  )  را براى مردم ارائه نمائید.

ثانیا : کوشش نمایند تا أحادیث ضعیف وموضوع را براى مردم شناسائى نموده . وبراى این کارأحادیث ضعیف وموضوع را جمع آورى نموده وبراى مردم ارائه نمایند وبه مردم هشدار دهند که مبادا دین، عقیده وکردارشان برچنین أحادیث ضعیف وبى أساسى بنا ننهند ودنیا وآخرتشان را تباه وبر باد کنند.

اسامی شهداء چند جنگ صدر اسلام

 

اسامی شهداء چند جنگ صدر اسلام  

  

اسامی شهداء جنگ رجیع 

 

 

1 = مرثد پسرابومرثدغنوی رضی الله عنه.

2 = خالد پسر بکیرلیثی رضی الله عنه.

3 = عاصم پسر ثابت رضی الله عنه.

4 = خُبیب بن عدی رضی الله عنه.

5 = زید پسر دثنه رضی الله عنه.

6 = عبدالله پسرطارق رضی الله عنه 

 

اسامی شهداء جنگ خندق 

 

1 = سعدبن معاذ أشهلی رضی الله عنه (البته ایشان در این جنگ  

 

زخمی وبعد از جنگ بنی قریظه وفات یافتند). 

2 = أنس پسرأوس أشهلی رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر سهل أشهلی رضی الله عنه.

4 = طفیل پسر نعمان خزرجی رضی الله عنه.

5 = ثعلبه پسر عنمه خزرجی رضی الله عنه .

6 = کعب پسر زید خزرجی رضی الله عنه . 

 

اسامی شهداء جنگ بنی قریظه 

 

1 = خلاد پسر سوید خزرجی رضی الله عنه.

2 = أبوسفیان پسر محصن أسدی رضی الله عنه.  

 

نام شهید جنگ بنی مصطلق 

 

1 = هشام بن صبابه لیثی رضی الله عنه که خطائی بدست  

 

مسلمانی کشته شد که فکر کرده بود از دشمن است وبه سوی او 

 

 تیر اندازی کرده بود.

 

 

اسامی شهداء جنگ خیبر 

 

1 = ربیعه پسرأکثم أموی رضی الله عنه.

2 = ثقف پسر عمرو أموی رضی الله عنه.

3 = رفاعه پسر مسروح أموی رضی الله عنه.

4 = مسعود پسر ربیعه رضی الله عنه.

5 = عبدالله پسر الهبیب رضی الله عنه.

6 = بشر پسر براء رضی الله عنه.

7 = فضیل پسر نعمان رضی الله عنه.

8 = مسعود پسر سعد بن قیس رضی الله عنه.

9 = محمود پسر مسلمه بن خالد رضی الله عنه.

10 = أبوضیاح ثابت پسرأمیه رضی الله عنه.

11 = مبشرپسرعبدالمنذر رضی الله عنه.

12 =حارث پسرحاطب رضی الله عنه.

13 = أوس پسر قتاده رضی الله عنه.

14 = عروه پسرمرة بن سراقة رضی الله عنه.

15 = أوس پسرقائد رضی الله عنه.

16 = أنیف پسرحبیب رضی الله عنه.

17 = ثابت پسر أثله رضی الله عنه.

18 = طلحه ازبنی عمروبن عوف رضی الله عنه.

19 = أسلم ازبنی عمروبن عوف رضی الله عنه.

20 = عماره پسرعقبه رضی الله عنه.

21 = عامر پسر أکوع رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ مؤته 

 

1 = زید پسر حارثه رضی الله عنه.

2 = جعفر پسر أبوطالب رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر رواحه رضی الله عنه.

4 = مسعود پسر أسود رضی الله عنه.

5 = وهب پسر سعد رضی الله عنه.

6 = عبّاد پسر قیس رضی الله عنه.

7 = حارث پسرنعمان بن إساف رضی الله عنه.

8 = سُراقه پسرعمروبن عطیه رضی الله عنه.

9 = أبوکلیب پسرعمروبن زید رضی الله عنه.

10 = جابرپسرعمروبن زید رضی الله عنه.

11 = عمروپسرسعدبن حارث رضی الله عنه.

12 = عامر پسرسعدبن حارث رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ حنین   

 

۱= أیمن پسرعبید رضی الله عنه . 

2 = یزید پسر زمعه رضی الله عنه.

3 = سراقه پسر حارث بن عدی رضی الله عنه.

4 = أبوعامر أشعری رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ طائف 

  

1 = سعید پسر سعید بن عاص رضی الله عنه.

2 = عرفطه پسر جناب رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر ابوبکر صدیق رضی الله عنهما (البته ایشان  

زخمی شدند وبیمار شده تا اینکه در خلافت پدرشان وفات نمودند).

4 = عبدالله پسرأبوامیه رضی الله عنه.

5 = عبدالله پسرعامر بن ربیعه رضی الله عنه.

6 = سائب پسرحارث بن قیس سهمی رضی الله عنه.

7 = عبدالله پسرحارث بن قیس سهمی رضی الله عنه.

8 = جلیحه پسر عبدالله لیثی رضی الله عنه.

9 = ثابت بن جذع رضی الله عنه.

10 = حارث پسرسهل بن أبی صعصعه رضی الله عنه.

11 = منذر پسرعبدالله رضی الله عنه.

12 = رقیم پسرثابت بن ثعلبه رضی الله عنه.  

 

 

تمام نامهای شهداء در این جنگها از کتاب (جوامع السیرة النبویة) 

 

 نوشته ابن حزم رحمه الله گرفته شده است .  

  

خوانندگان عزیز و گرامی ، تمام اسامی که در بالا ذکر شد نام  

 

یاران جان برکف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است ؛آنانی 

 

 که جانشان را در سبد اخلاص گذاشته وفدای اسلام نموده اند.لذا 

 

 بیاییم من وتوبرای زنده نگه داشتن نام این شهداء ،پسران ما را 

 

 با این نامها نام گذاری کنیم.

آری همه می گویند:......امّا!!!!

 

آری همه می گویند:......امّا!!!! 

  

 

 

بعد از ستایش ذات پاک الله مهربان و درود وسلام بر  

 

محمد وخاندان ویارانش باید گفت :  

آری همه مسلمانان می گویند: 

1 - ما حق وحقیقت را دوست داریم.

2 - ما از باطل متنفّریم.

3 - ما خرافات را نمی پسندیم.

4 - ماباشرک وکفرمخالفیم.

5 - ما پیرو خدا ورسولیم .

6 - ما به کتاب الله و سنّت عمل می کنیم.

7 - ما با اهل حق مخالف نیستیم.

8 - ما دشمن اهل باطلیم.

وهزار و یک آری، دیگر که همه می گویند: .... وامّا!!!!. 

امّا چی؟ امّا اینکه همه ی این ادّعاها وبیانها در حدّ گفتار و 

 

 لقلق زبان است . ولی متأسفانه بسیاری از مدّعیان هنگام  

 

عمل  درجا زده و خلاف آنچه می گویند عمل می کنند.

آری، برادران وخواهران گرامی ما در نمازهامان می خوانیم  

(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. 

 ولی همین که از نماز بیرون شدیم، به راه کج می رویم و  

دانسته ویا نداسته راه حق را راها می کنیم.

آری ما در نمازهای خود می گوییم: (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ). خدایا ما را به راه کسانی که برآنها خشم گرفته شده نبر و نه هم براه گمراهان. ولی همین که از نمازمان سلام دادیم، دقیقا راه کسانی را در پیش می گیریم که خداوند از آنها ناراض بوده و آنها جزو گمراهان اند.

آری ما می گوییم : که به کتاب خدا وسنّتهای ارزشمند رسول  

 

الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل می کنیم ولی همین که فلان  

 

حدیث صحیح به ما نشان داده می شود که خلاف ایده و  

 

روش ماست، آنجاست که بجای قبول نمودن، هزار و یک تأویل، 

 

 و یا حتی دلیل تحریفی پیش می کنیم تا آن حدیث را از مرحله 

 

 عمل ساقط وبی اعتبارش کنیم. وبا این عمل نادرست خویش  

 

بسیار خوشحال هم هستیم وفکر می کنیم شهری را فتح و باطلی  

 

را نابود کردیم. 

آری ما می گوییم: که یکتاپرستیم و با شرک وخرافات مخالف؛  

 

ولی وقتی که به میدان عمل وصحنه ی زندگی بر می گردیم، 

 

 زندگیمان سراپا پر از شرک وخرافات است واز این هم بدتر  

 

تمام شرکها در زندگی ما به اسم توحید ویکتاپرستی و تمام  

 

بدعات وخرافات به اسم سنّت جا افتاده است. 

در نتیجه به اسم توحید، مشرک تشریف داریم و به اسم سنّت  

 

به بدعات وخرافات جامه عمل می پوشانیم واز این هم بدتر  

 

که با اهل توحید وپیروان سنّت به مبارزه و مخالفت بر می خیزیم  

 

ودر این راستا از هیچ چیز هم دریغ نمی کنیم. 

آری همه ما مدّعی هستیم که اهل حقیم وبا باطل مخالف ولی  

 

وقتی که کردارما را اندک بررسی می کنیم می بینیم نه!!! 

 

 آن طوری که می گوییم نیستیم!!! وبدتر ازآن دست در دست  

 

باطل داده دانسته وندانسته با حق مخالفت می کنیم. 

آخر سؤال اینجاست که این دوگانگی در میان گفتار وکردار ما  

 

از کجا آمده؟! 

آخر چرا با وجود اینکه همه حق را دوست دارند دنبال باطل 

 

 می روند؟! 

آخر با وجود اینکه همه مدّعی عمل به کتاب الله وسنّت اند  

 

چرا درعمل چنین نیستند؟!. 

و دهها وبلکه صدها چرای دیگر؟! 

در جواب باید گفت که اصل همه این ها به چند چیز بر می گردد: 

1 - شیطان . 

2 - نفس امّاره. 

3 - دشمنان دین. 

4 - جهالت ونادانی . 

5 - سران گمراه  

 

شیطان، اولین سبب این جریان 

 

 

آری یکی از علتهای اصلی این دوگانگی درگفتار وکردار 

 

 ما مسلمانان بر می گردد به شیطان؛ شیطان شب وروزتلاش 

 

 می کند تا نگذارد حتی یک مسلمان هم به اسلام واقعی که  

 

همان کتاب خدا و سنّت های ارزشمند رسول الله صلی الله علیه  

 

وآله وسلم باشد،عمل کند. چون شیطان همانگونه که خداوند 

 

 در قرآن گفته است :دشمن واضح ماست وباید اورادشمن  

 

دانست. ولی چه کنیم که متأسفانه ما این شیطان را دوست گرفته  

 

وبا او دست برادری دادیم . 

ناگفته نماند که شیاطین دو گروه اند شیاطین انسی و شیاطین  

 

جنی. آری، گاهی می شود که برادر،خواهر ویا نزدیک ترین 

 

 فرد به انسان شیطانی است که ما با او دوستی کرده و حرفهایش 

 

 را بر سر چشم می پذیریم. این است که در میان گفتار وکردار  

 

ما دوگانگی ایجاد می شود زیرا می دانیم که حق چیست ولی  

 

این برادر ،خواهر و ...شیطان نمی گذارد از آن پیروی کنیم  

 

وبنا بر دوستی که با او داریم دست به این دوگانگی می زنیم.  

 

نفس امّاره دوّمین علت این جریان  

نفس امّاره یعنی نفس ضعیفی که همیشه تابع شهوات وخلاف  

 

هست وصاحبش را به سوی انحرافات می کشاند. 

شهوت، دوستی پست ومقام ، محبّت مال دنیا و هزار و یک  

 

چیز دیگر از اسبابی اند که نفس را امّاره ساخته وصاحبش را  

 

به وادی هلاکت می اندازد. ما وقتی که زمام امور ومدیرت  

 

کارهای خود را به نفس امّاره دادیم ،خوب معلوم است که هر گز 

 

 این نفس ازلجام گریخته و یاغی ما را به منزل سلامتی نخواهند 

 

 رساند. ماها که هیچ جا خلاف میل وخواهش مان عمل نمی کنیم 

 

 وهمیشه دوست داریم خواهشات ما خواه موافق شریعت باشند ویا 

 

 مخالف با آن، برآورده شود ،کجا می شود این دوگانگی را از  

 

خوددور کرد. 

ماها که دوست نداریم حتی سرسوزنی از هواها وخواهشات  

 

نفسانی دست بکشیم ،کجا می شود به صراط مستقیم وراه درست 

 

 رفت.  

 

دشمنان اسلام علت سوم این جریان اند  

دشمنان اسلام از آنجا که با بودن اسلام واحکام زیبای آن خویش 

 

 ومنافع خویش را درخطر می بینند همیشه بر این فکر اند که  

 

اسلام واقعی را از میان ما مسلمانان بردارند و اسلام ساخت بشری 

 

 و مورد تأیید خودشان را به بازار عرضه کنند تا مسلمانان فریب 

 

 خورده و به جای عمل به اسلام ناب و واقعی به اسلامهای ارائه 

 

 شده از سوی آنان عمل کنند ، و هنگامی که به این جریان دست 

 

 یافتند همه چیز آنها حل شده است وراحتر به تمام مقاصد واهداف 

 

 شومشان خواهند رسید. 

اگر ما اوضاع واحوال مسلمانان امروزه را نگاه کنیم به وضوح  

 

به این حقیقت پی خواهیم برد. آخر دوستان، قرآن کتاب  

 

ما مسلمانان که قانون اصل اسلام است، یکی است واحادیث  

 

صحیح نیز که شرح وتفسیر قرآن اند با یکدیگر در تضاد نیستند. 

 

 ولی چه شده که مسلمانان یک کشور با مسمانان کشور دیگر 

 

 در عمل با هم بسیار اختلاف دارند. از این بدتر حتی مسلمانان  

 

این شهر با آن شهر و بالاتر از این مسلمانان این محله شهر 

 

 با مسلمانان محله دیگر آن با هم در عمل بسیار فرق دارند. 

 

 در حالیکه همه اینها مدّعی عمل به اسلام واقعی اند مگر ما  

 

چند اسلام واقعی داریم ؟! نه دوستان این همان اسلامهای درست 

 

 شده دشمنان اسلام است که پر از خرافات وعادات جاهلانه است 

 

 که نادانسته وبه اسم اسلام واقعی بدان عمل می کنیم. 

 آری دوستان، دشمنان دین همیشه کوششان براین است که ما را  

 

از قرآن و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که اصل 

 

 وبنیاد دین ماست دور کنند. آنها گاهی به ما می گویند: هرکس 

 

 قرآن را نمی فهمد! وگاهی این ندا را سر می دهند که در میان 

 

 احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم احادیث ضعیف هم 

 

 وجود دارد! وگاهی به ما می گویند: شما دین را نمی فهمید؛ لذا 

 

 نیاز به تلاش نیست بروید هر مسأله تان را از علماء بپرسید إلاّ 

 

 بالله به گردن ملاّ! و هزار و یک سخن بی جای دیگر که به ما  

 

یادمی دهند تا ما آنها را باور نموده وزمانی که آنها را باور نمودیم 

 

 قطعا از تلاش در راه درک وفهم اسلام دست خواهیم کشید وخود 

 

 بخود از اسلام واقعی فاصله گرفته وبه دنبال اسلام سلیقه ای ودل 

 

 خواه آنها خواهیم رفت.  

آخر دوستان من، عرب جاهلی که جهالتش به حدّی رسیده بود  

 

که فرزند جگرگوشه و دختر نازش را زنده بخاک می کرد! سنگ 

 

 و کلوخ و حیوانات را می پرستید ! و هرگزسوادی که حتی الف  

 

را از باء تشخیص دهد نداشت، او اسلام و قرآن را فهمید، ولی  

 

من و تو که در عصر علم وتکنولوژی وعصری که همه علوم 

 

 وفنون به هر زبان ترجمه شده زندگی می کنیم، نمی توانیم قرآن 

 

 و احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را بفهمییم ؟!! 

نه دوستان، ما می توانیم بفهمیم ولی آنها آن قدر به ما تلقین نمودند 

 

 که توان فهم آن را نداریم، تا اینکه خود ما هم این جریان را قبول 

 

 کردیم و در حالیکه خداوند درقرآن می گوید: ما قرآن را آسان 

 

 ساختیم آیا کسی هست که بیاید واز آن پند بگیرد. 

برای درک این جریان به یک مثال توجه کنید: بسیاری از افراد 

 

 هستند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و حتی اگر بر روی 

 

 کاغذی الف و باء را بنویسید و سپس به او بگویید که الف کدام 

 

 است ویاء کدام؟ نمی توانند از یک دیگر تشخیص دهند. ولی 

 

 خواندن قرآن با وجود اینکه خود آن فرد فارس، کرد و یا بلوچ 

 

 است راحت بوده و بدون هیچ مشکلی قرآنی که به زبان عربی 

 

 است را می خواند. 

آیا این فرد بی سوادی که توانست قرآنی  راکه به زبان مادری  

 

او نیست بخواند، اگر ترجمه وتفسیر این قرآن که به زبان مادری 

 

 آن فرد باشد وبرایش خوانده شود آن فرد نخواهد فهمید؟ و آیا اگر 

 

 این فرد باسواد باشد نمی تواند ترجمه وتفسیر قرآنی که به زبان 

 

 مادریش نوشته بخواند وبفهمد؟ بله می تواند ولی چون به او تلقین 

 

 شده که نمی فهمی حالا او تصور می کند که نمی فهمد . 

 

 

جهالت ونادانی چهارمین علت این جریان است 

 

همیشه نادانی و جهالت انسان را نابود می کند. به همین خاطر  

 

است که می گویند: دشمن دانا به از دوست نادان. وبه همین سبب 

 

 است که مشهور شده: دشمن دانا بلندت می کند بر زمینت می زند 

 

 نادان دوست . 

 

آری زمانی که ما قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه 

 

 وآله وسلم را ندانیم آخر کجا می توانیم به اسلام واقعی که بر  

 

گرفته از این دو است عمل کنیم  

دوستان، برادران وخواهران گرامی یک جاهل ونادان به چه  

 

می تواند عمل کند ، اوّل درک و فهم ودانستن یک مطلب است و 

 

بعد عمل به آن ، من اگر ندانم که چگونه می شود نماز خواند،  

 

نمی توانم نماز را درست بخوانم. من اگر ندانم که روزه یعنی چه، 

 

 نمی توانم درست روزه بگیرم. لذا ما باید اوّل و قبل از هر چیز 

 

 بدانیم و بعد عمل کنیم . 

امروزه تعصبات رایج در جامعه، کوتاهی در عمل، گروه گروه 

 

 شدن مسلمانان، بجان هم افتادن اهل ایمان وصدها بلای دیگری  

 

که دامن گیر ما مسلمانان شده همه وهمه از جهالت و عدم آگاهی 

 

 درست از کتاب خداوند و سنّتهای صحیح رسول الله صلی الله  

 

علیه وآله وسلم است.  

نکته دیگر اینکه علت مخالفتهای افراد با حق نیز از جهالت است 

 

 عربها از قدیم الأیام گفته اند: (النّاس اعداء لما جهلوا) یعنی افراد 

 

 دشمن آنچه اند که نمی دانند.  

 

سران گمراه پنجمین و آخرین علت این بدبختی است 

 

آری دوستان، این ضرب المثال عربی مشهور است : (الناسُ  

 

علی دینِ مُلوکِهِم). مردم بر عقیده وایده پادشاهانشان اند.  

 

یعنی ملتها، رعیتها وعموم مرد دنبال رو وغلام حلقه بگوش 

 

 بزرگتران خود هستند. این جریان زمانی اسف بار و مهلک  

 

می شود که سرکرده، رئیس و بزرگ، گمراه و منحرف باشد آن 

 

 وقت است که فاتحه این ملت خوانده و گور این ملت کنده 

 

 شده است. 

اگر به جهان کنونی و دنیای فعلی و عصر حاضر ما نگاه کنیم  

 

این جریان برای ما اظهر من الشمس یعنی از روز هم برای  

 

ما روشنتر است که سران گمراه چه مشکلاتی را برای ما ایجاد 

 

 کرده اند. تمام افراط و تفریط گریهای ایجادشده در میان مسلمانان 

 

 را همین سران گمراه آروده اند ،بدتر از این وقتی می شود که  

 

خوداین رئیس گمراه، خودش را تنها کلید دار حق معرفی نموده  

 

تمام افکار و آراء خلاف خودش را کفر وشرک معرفی می کند ، 

 

 این باعث می شود تا سریع تر پیروانش را به وادی هلاکت جهنم 

 

 انداخته وکار آنها را یکسره کند. 

آری دوستان، اینها علل و اسبابی بودند که باعث دوگانگی در  

 

گفتار وکردار ما مسلمانان شده بودند. و لی سؤال این جاست  

 

که اینها مرض اند علاج آنها چیست ؟ چون تنها مرض را فهمیدن 

 

 کافی نیست. بلکه ابتدای راه است، بعد از آن داروی مناسب برای 

 

 آن یافتن ، سپس آن دارو را مناسب با آن مرض استفاده کردن، 

 

 برابر با تجویز دکتر مصرف کردن ، خواست خدا شامل حال  

 

شدن وبعداً مرحله شفای از مرض فرامی رسد . 

آری دوستان ،این حرف کاملا درست است ولی یک نکته را باید 

 

 توجه داشت که مرض را فهمیدن کار را برای علاج آسان تر  

 

می کند ،بدبختی آنجاست که مرض تشخیص داده نشود در آن وقت 

 

 هر دارویی مصرف کنیم با آن بیماری را بدتر ومرض را شدت 

 

 می دهیم. 

 

علاج این بیماریها در این است که ما:  

1- شیطان را دشمن خود دانسته وهرگز به سخنان او گوش  

 

نداده وبه خواسته های او جامه عمل نپوشانیم . 

2 - با عبادتها و عمل به اسلام با نفس امّاره به مبارزه بر خیزیم. 

3 - دشمنان دین را شناخته واز دامهایی که آنها برای شکار 

 

 ما مسلمانان پهن نموده اند دوری کنیم. 

4 - با جهالت ونادانی مبارزه نموده ویار دانش و اهل دانش شویم 

 

 وهمیشه با علم ودانش اسلامی که همان قرآن وسنّت صحیح باشد 

 

 سروکار داشته باشیم. 

5 - در انتخاب رئیس و بزرگ دقت نموده وازسران گمراه همانند 

 

 گوسفند ازگرگ فرار کنیم . 

شاید اجراء نمودن این کارها در اوّل وهله سخت باشد، ولی  

 

اگرفرداندکی همّت نموده وبا اعتماد به خداوند پیش رود إن شاء الله 

 

 وتعالی، خداوند متعال مشکلش را حل کرده واین سختیها را  

 

برایش آسان می نماید، آن وقت است که فرد از تضاد در گفتار 

 

 باکردار بیرون آمده یک مسلمان واقعی وپایبند به اسلام خواهد 

 

 گشت. 

در آخرخوب است که گفتار یکی از داشمندان اسلامی را که  

 

درباره یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است را بیان  

 

نمایم زیرا آنها دارای این دوگانگی نبوده و آنان به عمل بیشتر  

 

از گفتارتوجه می دادند این دانشمند اسلامی این جریان این گونه 

 

 بررسی نموده که چه گونه در مدت کوتاه بیست سه سال رسالت 

 

 رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم جمعیتی حدود یکصد وبیست 

 

 هزار صحابه رضی الله عنهم آنگونه تربیت شده اند که هر گز در 

 

 طول تاریخ نه همانند آنان آمده ونه هم خواهد آمد ،و آنها هرگز 

 

 همانند مسلمانان عصر حاضردچار تضاد در گفتار و کردار 

 

 نبودند. ما گفتار این دانشمند اسلامی رابا اختصار ،گزینشی 

 

 واضافتی در میان پرنتزها از مطالب مطرح شده از جانب ایشان 

 

 رادر اینجا نقل می کنیم ایشان می فرماید:  

این دعوت (اسلام)، نسلی از انسانها (صحابه رضی الله عنهم) 

 

 را بارآورد که در تاریخ اسلام و بلکه در تمام تاریخ بشریّت  

 

ممتازهستند و دیگر هیچگاه نظیر آنها دیده نشده است. البتّه افرادی 

 

 از این دست در تاریخ پیدا شده اند ولی با آن تعدادفراوان و در 

 

 یک مکان واحد جز در تاریخ صدر اسلام هرگز اتّفاق نیفتاده 

 

 است. 

قطعاً حدوث چنین پدیده ای با این وضوح، علّتی داشته است که  

 

باید کنجکاوی فراوان سعی کنیم که راز نهفته آن را دریابیم. 

قرآن این دعوت و احادیث و الگوی عملی سیرت والای رسول الله 

 

 صلی الله علیه وآله وسلم همه وهمه در دسترس ماست همانگونه  

 

که در دسترس نسل نابغه وبی همتای صدر اسلام ومنحصر 

 

 بفردتاریخ بوده است ولی ما در این زمان جز شخص رسول الله 

 

 صلی الله علیه وآله وسلم هیچ چیز دیگری کم نداریم . آیا فقط  

 

همین می تواند همین راز نهفته باشد؟ 

(در جواب باید گفت) اگر وجود شخصیّت رسول الله صلی الله علیه 

 

 وآله وسلم برای برپایی و به بار نشستن این دعوت، لازم و  

 

اجتناب ناپذیر می بود، خداوند آن را دعوتی برای تمام بشریّت و  

 

به عنوان آخرین رسالت ، مقرّر نمی کرد و امور انسانها را  

 

در روی زمین تا آمدن قیامت به عهده آن نمی گذاشت (ویا اینکه 

 

 الله مهربان، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را تا آمدن قیامت 

 

 زنده نگه می داشت واز میان ما نمی برد). 

امّا خداوند ، حفاظت قرآن را خود به عهده گرفته است و می  

 

دانست که این دعوت بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هم 

 

 می تواند بماند و برپا شود و مثمر ثمر واقع گردد وبه همین دلیل 

 

 او را بعد از بیست وسه سال پیامبری به جوار خویش فرامی  

 

خواند ولیکن دین او را تا آخرالزمان، ماندگار وجاوید نگه  

 

می دارد .(گرچه وجود رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  

 

از نظرهای گوناگونی برای صحابه رضی الله عنهم مفید و مثمر 

 

 ثمر بوده است ولی علت اصلی این نبوده) بنابراین،نبودن شخص 

 

 رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این پدیده را تفسیر نمی نماید 

 

 وعلّت اصلی آن را بیان نمی دارد. 

پس بایدبه دنبال علّت دیگری بگردیم .باید سرچشمهای را که  

 

آن نسل اوّل از آن سیراب می شده اند، مورد توجّه قرار دهیم شاید 

 

 حالا در آن چیزی تغییرکرده باشد. ما باید در برنامه و راه 

 

 و روشی که بر اساس آن بار آمدند، دقّت نماییم چه بسا در این 

 

 برنامه چیزی، دگرگون شده باشد. 

اوّلین سرچشمه ای که آن نسل از آن سیراب می شدند، فقط و 

 

 فقط قرآن بود. در واقع ،احادیث و سنّت رسول الله صلی الله  

 

علیه وآله وسلم نیز تنها اثری از آثار همین سرچشمه (و 

 

شرح وتفسیر برآن) بودند، این است که زمانی از عایشه رضی  

 

الله عنها در مورد خلق و خوی رسول الله صلی الله علیه وآله و 

 

سلم پرسیده می شود ایشان می فرمایند : خلق خوی رسول الله  

 

صلی الله علیه وآله وسلم قرآن بوده است. 

پس قرآن (با سنّت که تفسیرآن است) تنها منبعی بوده که از  

 

آن استفاده می کردند و برابربا آن خود را می ساختند و بر اساس 

 

 آن بار می آمدند.البتّه علّت انحصاری شدن این سرچشمه، فقدان 

 

 تمدّن و فرهنگ وعلم وپژوهش و کتاب در میان بشریت آن روز 

 

 نبوده.....هرگز! چون درآن موقع تمدّن روم وفرهنگ وتألیفات 

 

 وقانون روم وجود داشت که حالا هم اروپا بر اساس آن ویا در 

 

 راستای آن زندگی می کند...تمدّن ایران باهنر،شعر،افسانه،عقاید 

 

 ونظام حکومتی آن و تمدّنهای دور ونزدیک دیگری همانند تمدّن 

 

 هند وچین و...موجود بودند و علاوه بر اینها، دوتمدّن روم وایران 

 

 از شما و جنوب به جزیرة العرب وارد می شدند و یهودیها و 

 

 نصاری (که دارای فرهنگ وتمدّن بر گرفته از کتابهای آسمانی 

 

 داشتند) نیز در قلب جزیرة العرب زندگی می کردند. 

پس علت اینکه آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) درمرحله تشکّل، 

 

 به کتاب خدا (قرآن با تفسیرش سنّت) محدود شدند فقدان تمدّن و 

 

 فرهنگهای جهانی نبود بلکه از یک طرح و برنامه از پیش تعیین 

 

 شده، نشأت گرفته بود. دلیل این مدّعا، خشم رسول الله صلی الله 

 

 علیه وآله وسلم است وقتی که ورقه ای از تورات را در دست 

 

 عمربن خطاب رضی الله عنه دید فرمود: به خدا سوگند اگر  

 

موسی هم در میان شما وجود می داشت، باید از من پیروی 

 

 می کردهدف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این بود  

 

که سرچشمه مورد استفاده آن نسل را از همان ابتدای تشکّل  

 

به قرآن (وتفسیرآن سنّت) منحصرگرداند تا دل و درون آنها فقط 

 

 کانون کتاب خدا (وتفسیرآن سنّت) بشود و زندگیشان تنها بر  

 

اساس این کتاب ( وتفسیرآن سنّت) سر وسامان بگیرد وبه همین 

 

 خاطربود که وقتی دید عمربن خطاب رضی الله عنه دارد از  

 

چشمه دیگری استفاده می کند، آن چنان خشمگین شدند. 

آری، اگر آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) در تاریخ چنان 

 

 موقعیّت منحصر بفردی دست یافتند، بخاطر آن بود که تنها از  

 

یک سرچشمه (قرآن وسنّت) استفاده می کردند ولی متأسفانه  

 

نسلهای بعد، سرچشمه های دیگری را هم با این سرچشمه در 

 

 آمیخته اند!..آنها فلسفه، منطقیونان،افسانه ها واعتقادات ایران (قبل 

 

 از اسلام) ، اسرائیلیات یهود ، الهیّات نصارا و رسوبات تمدّنها و 

 

 فرهنگهای دیگر را با تفسیرقرآن وعلم کلام را بافقه واصول، 

 

 مخلوط نمودند وبه همین دلیل هم هیچ کدام نتوانستند با استفاده  

 

از این سرچشمه آمیخته، به مقام و موقعیّت نسل اول برسند . 

بدون تردید، آمیخته شدن آن سرچشمه نخستین با سایر سرچشمه 

 

 ها، اساسی ترین عامل بوجود آمدن اختلافات فاحش میان آن نسل 

 

 بی نظیر و منحصر بفرد با دیگر نسلها ( ومامسلمانان 

 

 عصرحاضر) می باشد.  

عامل اساسی دیگری که علاوه برانحصاری بودن منبع مورد 

 

 استفاده ، می توان عنوان کرد، اختلافی است که در نحوه درک  

 

و دریافت از قرآن (وتفسیر آن سنّت) ، میان آن نسل و دیگر نسلها 

 

 (بالأخص مسلمانان امروزه) دیده می شود. 

آن نسل اوّل (صحابه رضی الله عنهم) هیچ گاه قرآن (وتفسیرآن 

 

 سنّت) را به قصد دانش اندوزی و کسب معلومات بیشتر ویا به 

 

 منظور تفنّن وتلذّذ نمی خواندند وهیچ یک، قرآن ( وتفسیرآن  

 

سنّت) را صرفاً برای افزودن بر توشه معلومات و اندوختن  

 

افزونتر دستاوردهای علمی وفقهی خود، فرا نمی گرفتند.هدف آنها 

 

 از فراگیری قرآن (وتفسیرآن سنّت) این بود که دستورات  

 

و رهنمودهای خدا ( ورسول)  را در رابطه با خویشتن، جامعه 

 

 وشیوه زندگی کردنشان، دریابند وپس از شنیدن فرمان الهی 

 

 ( ودستورات نبوی)، بلافاصله بدان عمل نمایند...وبه همین دلیل  

 

بود که اصرار نداشتند که آیات ( واحادیث) زیادی را دریک جلسه 

 

 فراگیرند. چون می دانستند به همان نسبت ، واجبات و تکالیفی که 

 

 این آیات (واحادیث) بر دوش آنها می گذارند، بیشتر خواهند 

 

 شد .ابن مسعود رضی الله عنه می فرماید: (صحابه رضی الله 

 

 عنهم) هربار به ده آیه بسنده می کردند و تا این ده آیه را حفظ  

 

نمی کردند و به دان عمل نمی کردند، بسراغ آیات دیگری  

 

نمی رفتند. 

این فرهیختگی.. یعنی «آموختن برای بکار بستن وعمل نمودن » 

 

 را طلبیدن، افقهای بیکرانی از معارف و منافع قرآنی را به 

 

 رویشان می گشود که اگر با نیّت پزوهش و کسب معلومات، قرآن 

 

 (وسنّت) را فرا می گرفتند هر گز به این افها دست نمی یافتند. 

قرآن (وسنّت) گنجهای خود را تنها در اختیار کسانی قرار  

 

می دهند که با روح دانستن برای بکار بستن وعمل نمودن، به آن 

 

 روبیاورند.زیرا قرآن ( وسنّت) کتب فلسفه،منطق،هنر،ادبیات، 

 

 داستان وتارخ نیست بلکه قرآن (وسنّت)یک برنامه ناب الهی  

 

نبوی برای زندگی انسانهاست که فراخور شرایط وزمان، و  

 

به تدریج از جانب خدای متعال ( ورسول الله صلی الله علیه و 

 

آله وسلم) بیان شده اند. 

آری، این روش« آموختن برای بکار بستن وعمل نمود» بود که  

 

آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) را ساخت و در حالی که نسلهای 

 

 بعد (بالأخص نسل معاصر)، با روش «آموختن برای پژوهش 

 

 وتفنّن» بار آمدند و بدون تردید می توان این عامل دوم را نیز در 

 

 ریشه یابی اختلافات آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) منحصر 

 

 بفرد با سایرنسلها( وبویژه نسل عصر حاضر)، یک عامل اساسی 

 

 به شمارآورد. 

عامل سومی نیز وجود دارد که ذکر کردن ونوشتن آن، ضروری 

 

 است : 

در صدر اسلام هنگامی که کسی به اسلام مشرف می شد در همان 

 

 آستانه ورود، به تمام گذشته خود پشت پا می زد و در همان لحظه 

 

 روی آوردن به اسلام، احساس می کرد زندگی جدیدی را شروع 

 

 می کند که با دوره جاهلیّت او کاملاً فرق دارد و لذا به تمام 

 

 رفتارها و باورهای خود در زمان جاهلیّت با تردید، اندیشناک  

 

و کاملاً محتاطانه می نگریست و احساس می کرد همگی پلید  

 

و آلوده اند و مسلمان شدن با آنها زیبنده نیست! وبا این احساس  

 

بود که آیین جدید اسلام را فرا می گرفت و هرگاه که هوای نفس 

 

 بر او غالب می گشت و یا عادات دوران جاهلیّت در وجود او  

 

جان می گرفتند و یا در انجام تکالیف اسلام دچار ضعف می شد 

 

، فوراً درخود احساس خطا و گناه می کرد واز صمیم قلب ،  

 

خود را به پاک شدن از این حالات نیازمند می دید ودوباره از 

 نو خویشتن را با آیین اسلام، وفق می داد. 

ما امروزه درجاهلیتّی همانند جاهلیّت قبل از اسلام و بلکه 

 

 وحشتناکتر از آن،گرفتار شده ایم. وبه همین دلیل است که  

 

در دلهایمان ارزشهای اسلامی استقرار پیدا نمی کنندو جهان بینی 

 

 اسلامی در افکار و اندیشه یمان خود را نشان نمی دهد و در میان 

 

 مانسلی مثل آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) که اسلام در  

 

نخستین بار پدید آورد، شکل نمی گیرد. 

آری دوستان عزیز و خوانندگان گرامی خلاصه آنچه  

 

این دانشمنداسلامی گفت این است : 

1 = صحابه رضی الله عنهم از سرچشمه خالص اسلام  

 

(قرآن وسنّت) آب می نوشیدند ولی ما متأسفانه سرچشمه های  

 

آلوده ای را در این چشمه پاک وخالص ریخته و آن را آمیخته  

 

به افکار وآراء نادرست نموده ایم. 

2 = صحابه رضی الله عنهم قرآن وسنّت را برای عمل کردن  

 

یاد می گرفتن نه برای اینکه به معلومات آنها افزوده شود ولی  

 

ما قرآن وسنّت ویا هر علم دینی را برای افزودن به معلومات 

 

 وذخیره اطلاعات خود مان یاد می گیریم ودر عمل کمتر و حتی 

 

 گاهاً هیچ توجه نمی دهیم . 

3 = صحابه رضی الله عنهم زمانی که مشرّف به اسلام می شدند 

 

 تمام رسومات وعقاید دوران جاهلیتشان را بدور ریخته وبا دید 

 

 شک وتردید به آنها نگاه می کردند و خود را کاملاً تسلیم اسلام 

 

 نموده و بدستوران آن عمل می نمودند ولی متأسفانه ما با تمام 

 

 رسومات وخرافت خود در اسلام ماندیم هر گز راضی به ترک 

 

 آنها نیستیم . 

آری، رعایت این سه نکته اساسی بود، که صحابه رضی الله عنهم 

 

 را نسلی منحصر بفرد قرار داد و ترک این نکات مهم واساسی 

 

 است که ما را دچارتضاد در رفتار وگفتار نموده و این دوگانگی 

 

 در میان گفتار وکردار ما ایجاد نموده است. 

لذا ما هم اگر می خواهیم که از دین اسلام بهره کاملی را برده و 

 

 همانند یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پاک شده واز 

 

 تضاد در گفتار و کردارنجات یابیم باید نکات زیر را رعایت 

 

 کنیم : 

1 = در سرچشمه زلال و صاف اسلامی که همان قرآن وسنّت  

 

باشدچیزی را مخلوط نکنیم وازآن باحالت اوّلیه که صاف و خالص 

 

 است استفاده کنیم. 

2 = قرآن وسنّت را فقط برای این نخوانیم که به معلومات ما  

 

افزوده و سطح دانش ما بالا رود؛ بلکه برای این بخوانیم تا از 

 

 دستورات خداوند متعال ورسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آگاه 

 

 گشته و بدانها عمل کنیم. 

3 = تمام خرافات، عادات و افکار وعقاید جاهلیّت را بدور ریخته 

 

 کاملاً تسلیم اسلام شویم ، طریقه زندگی ، افکار و عقاید خود  

 

را کاملاً اسلامی و برابر با قرآن وسنّت نماییم وهرگاه هوای نفس 

 

 و یا شیطان ما را فریب داده واندکی از این مسیر دور کرد، 

 

 دوباره بخود آمده توبه نماییم وبه سمت اسلام واقعی و دین سالم 

 

 محمدی بازآییم.

اسامی شهداء بدر و احد

 

اسامی شهداء جنگ بدر 

 

   

1 = عبیده پسر حارث رضی الله عنه (مهاجر). 

2 = عمیر پسر ابو وقاص برادر سعد بن ابی وقاص رضی الله  

عنهما (مهاجر)

3 = ذوالشمالین پسر عبد عمروبن نضله رضی الله عنه (مهاجر).

4 = عاقل پسر بکیر لیثی رضی الله عنه (مهاجر).

5 = مهجع غلام آزادشده عمربن خطاب رضی الله عنهما (مهاجر).

6 = صفوان پسر بیضاء رضی الله عنه (مهاجر).

7 = سعد پسر خیثمه بن عمرواوسی رضی الله عنه (انصاری).

8 = مبّشرپسر عبدالمنذربن زنبراوسی رضی الله عنه (انصاری).

9 = یزید پسرحارث خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

10 = عمیر پسر الحمام خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

11= رافع پسر المعلی خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

12 = حارثه پسر سراقه خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

13 = عوف پسرعفراء خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

14 = معوّذ پسرعفراء خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

  

 

اسامی شهداء جنگ اُحد    

 

1 = حمزه پسرعبدالمطلب رضی الله عنه (مهاجر).

2 = عبدالله بن جحش رضی الله عنه (مهاجر).

3 = مصعب پسرعمیر رضی الله عنه (مهاجر).

4 = عثمان (شماس) پسرعثمان رضی الله عنه (مهاجر).

5 = عمروپسرمعاذ رضی الله عنه (انصاری).

6 = حارث پسرأنس بن رافع رضی الله عنه (انصاری).

7 = عماره پسرزیاد بن السکن رضی الله عنه (انصاری).

8 = سلمه پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

9 = عمرو پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

10 = ثابت پسروقش رضی الله عنه (انصاری).

11= رفاعه پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

12 = صیفی پسرقیظی رضی الله عنه (انصاری).

13 حباب پسرقیظی رضی الله عنه (انصاری).

14 = عبّاد پسرسهل رضی الله عنه (انصاری).

15 = حارث پسرأوس بن معاذ رضی الله عنه (انصاری).

16 = یمان (حسیل) پسر جابر رضی الله عنه (انصاری).

17 = إیاس پسرأوس بن عتیک رضی الله عنه (انصاری).

18 = عبید پسرتیهان رضی الله عنه (انصاری).

19 = حبیب پسرزید بن تیم رضی الله عنه (انصاری).

20 = یزید(زید) پسرحاطب بن أمیه رضی الله عنه (انصاری).

21 = أبوسفیان پسرحارث بن قیس رضی الله عنه (انصاری).

22 = حنظله (غسیل الملائکة) پسرأبوعامررضی الله عنه 

 (انصاری).

23 = أنبس پسرقتاده رضی الله عنه (انصاری).

24 = أبوحبه پسرعمروبن ثابت رضی الله عنه (انصاری).

25 = عبدالله پسرجبیربن نعمان رضی الله عنه (انصاری).

26 = خیثمه پدرسعد بن خیثمه رضی الله عنه (انصاری).

27 = عبدالله پسرسلمه رضی الله عنه (انصاری).

28 = سبیع پسرحاطب بن حارث رضی الله عنه (انصاری).

29 = عُمیرپسرعدی رضی الله عنه (انصاری).

30 = عَمروپسرقیس رضی الله عنه (انصاری).

31 = قیس پسرعَمروبن قیس رضی الله عنه (انصاری).

32 = ثابن پسرعمروبن خالد رضی الله عنه (انصاری).

33 = عامرپسرمخلد رضی الله عنه (انصاری).

34 = أبوهُبیره پسرحارث بن علقمه رضی الله عنه (انصاری).

35 = عَمروپسرمطرف رضی الله عنه (انصاری).

36 = أوس پسر ثابت بن المنذر رضی الله عنه (انصاری).

37 = أنس پسر نضربن ضمضم رضی الله عنه (انصاری).

38 = قیس پسرمخلد رضی الله عنه (انصاری).

39 = کیسان غلامی از بنی مازن رضی الله عنه (انصاری).

40 = خارجه پسر زید بن أبی زهیر رضی الله عنه (انصاری).

41 = سعد پسر ربیع بن عمرو رضی الله عنه (انصاری).

42 = أوس پسر أرقم بن زید رضی الله عنه (انصاری).

43 = مالک پسرسنان رضی الله عنه (انصاری).

44 = سعید پسر سوید بن قیس رضی الله عنه (انصاری).

45 = عتبه پسرربیع بن رافع رضی الله عنه (انصاری).

47 = ثعلبه پسر سعد بن مالک رضی الله عنه (انصاری).

48 = ثقف پسر فروه بن بدن رضی الله عنه (انصاری).

49 = عبدالله پسرعمروبن وهب رضی الله عنه (انصاری).

50 = ضمره یکی از افراد قبیله جهینه رضی الله عنه (انصاری).

51 = نوفل پسر عبدالله رضی الله عنه (انصاری).

52 = عباس پسرعُباده بن نضله رضی الله عنه (انصاری).

53 = نعمان پسرمالک بن ثعلبه رضی الله عنه (انصاری).

54 = مجذرپسرزیاد بلوی رضی الله عنه (انصاری).

55 = عُباده پسر حسحاس رضی الله عنه (انصاری).

56 = عبدالله پسر عمروبن حرام رضی الله عنه (انصاری).

57 = عمروپسرجموح بن زید رضی الله عنه (انصاری).

58 = خلاد پسرعمروبن جموح رضی الله عنه (انصاری).

59 = أبوأیمن غلام عمروبن جموح رضی الله عنه (انصاری).

60 = سلیم پسرعمروبن حدیده رضی الله عنه (انصاری).

61 = عنتره غلام سلیم پسرعمروبن حدیده رضی الله عنه 

 (انصاری).

62 = سهیل پسر قیس بن أبی کعب رضی الله عنه (انصاری).

63 =  ذکوان پسر عبدقیس رضی الله عنه (انصاری).

64 = عبید پسر معلی بن لوذان رضی الله عنه (انصاری).

65 = مالک پسرنمیله رضی الله عنه (انصاری).

66 = حارث پسرعدی بن خرشه رضی الله عنه (انصاری).

67 = مالک پسر إیاس رضی الله عنه (انصاری).

68 = إیاس پسرعدی رضی الله عنه (انصاری).

69 = عمرو پسر ایاس رضی الله عنه (انصاری). 

نام تمام شهداء جنگ بدر واُحد از کتاب (جوامع السیرة النبویة) 

 

 ابن حزم رحمة الله علیه گرفته شده است. 

آری دوستان تمام این بزرگوران در حمایت از دین در 

 جنگ بدر واحد جانشان را در راه الله مهربان فدا نمودند 

 بیا من وتو نام پسران ما را به نام اینها بگذاریم تا یاد  

آنها را زنده نموده و به نوعی با آنها ابراز محبت و 

 دوستی کرده باشیم .

توضیح چند کلمه قرآنی

توضیح چند کلمه قرآنی  

                          

                        (1)  معنای دین

 

دین در لغت عربی به معانی مختلفی می آید که مهمترین آنها سه

 معنای زیر می باشد که در قرآن نیز عموما به همین معناها بکار

 برده شده است:

 

1 ) دین به معنای سزا وجزا مانند: مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)

(سوره فاتحه) یعنی پادشاه ومالک روزسزا وجزا.

 

2 ) دین به معنای اطاعت وفرمانبرداری مانند :  وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ

لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ.......(5) (سوره بینة) یعنی به

 آنها دستور داده نشده مگر اینکه مخلصانه وبدون شرک فقط از

 معبود بر حق اطاعت وفرمانبرداری کنند.

 

3 ) دین به معنای قانون، نظام وشریعت مانند: لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ

 (6) (سوره کافرون) یعنی : نظام وقانون شما از شما وشریعت

من از خودم.

 

                            (2) معنای قرآن

 

آخرین کتاب آسمانی که خداوند عزّ وجلّ برای هدایت بشر برآخرین

پیامبرش محمد صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده نامهای متعددی دارد

 و مشهورترین آنها (قرآن ) است، (قرآن) از( قرأ) که به معنای جمع

 نمودن وپیوند دادن کلمات وحروف به یک دیگر است، گرفته شده و

( قراءة) یعنی در ترتیل کلمات وحروف را به هم پیوند دادن.

 قرآن بروزن فعلان ودر اصل مصدر است که به معنای خواندن

می آید وبه معنای مفعولی نیز استفاده می شود یعنی خوانده شده.

کلمه ( قرآن ) بر هر آیه ی از آیات قرآن ونیز بر کل قرآن استعمال

 می شود.

وحکمت این نام شاید این باشد که این کتابی است که باید خوانده شود

 نه این که در طاق فراموشی گذاشته شده وبه آن هیچ توجهی نشود .

چه کنیم که متأسفانه امروزه بسیاری از مسلمانان، خواندن وتلاوت

 نمودن این کتاب آسمانی که معنایش خواندن وتلاوت نمودن است،

را نمی دانند ، و در حالیکه خداوند منان این کتاب آسمانی  وجاوید

 خویش را فرستاده تا ما خوانده، معنایش را دانسته، بدان عمل نموده

 و به دیگران نیز برسانیم.

 

                       (3) معنای عبادت  

 

عبادت در اصل به معنای تابع بودن ، رام بودن ودر مقابل کسی

طوری تسلیم شدن که با او هیچ نوع مبارزه ننمودن تا او به میل

خودش هر گونه که بخواهد خدمت بگیرد؛ می آید.

عربها به شتری که کاملا رام شده باشد می گویند: بعیرمعبّد.

ماده وحروف اصلی کلمه (عبد) به معانی زیر می آید:

1 ) غلامی .

2 ) پیروی نمودن و رام بودن .

3 ) پرستش نمودن.

4 ) مانع شدن از رفتن به نزد کسی.

5 ) به کسی وابسته بودن .

از این معنای که برای این کلمه می آید معلوم می شود که اصلی

ترین معنای این کلمه (بزرگی وقدرت کسی را طوری پذیرفتن که

 در مقابل آن اعلان آزدی وخود مختاری نکردن و سرکشی را رها

 کردن و برای او رام وتابع شدن وغلامی او را پذیرفتن) می باشد.

پس معلوم شد وقتی الله مهربان در قرآن به ما (عبد) می گوید یعنی

ما غلام وبرده او بوده و در مقابل او تسلیم هستیم وهیچ اعتراضی

به دستورات او نداشته وتابع دستورات او هستیم.

وهرگاه می فرماید: (ایّاک نعبد) یعنی فقط تورا پرستش می کنیم و

فقط در مقابل تو رام هستیم .

عبادت در حقیقت به هر دستور الله متعال گویند که به ما دستور 

اجرای آن را داده شده است یعنی تمام امر ونهی شریعت اسلامی

همه عبادت اند وهمه وهمه فقط باید برای الله منان انجام وطبق

 دستور او وفقط برای رضای او انجام شود.

در حقیقت هر عملی که در آن اراده ونیّت ، رضای معبود برحق

وبرابری با شریعت در آن باشد آن عمل عبادت است.

 

 

                          (4) معنای کلمه ( الله )

 

یکی از کلماتی که بسیار در قرآن واحادیث نبوی بکار برده شده

کلمه (الله ) می باشد ومعمولا بسیاری ازمسلمانان معنای واقعی این

 کلمه را خوب نمی دانند ، بنا براین بسیاری دچار شرک وکفر

می شوند.

ماده اصلی کلمه الله (همزه ولام وهاء) می باشد ودر لغت عرب

این ماده به معنای زیر می آید:

1 – أله = با او آرامش گرفت.

2- أله = پناه داد.

3- أله = شیفته شد.

4- أله = علاقه شدید داشت.

4- أله = پرستش نمود.

اگر دقیق به این معنای فکر کنیم خواهیم دانست که (الله) یعنی

ذاتی است که انسان با او آرامش گرفته ،در زمان مشکلات به

او پناه برده، شیفته او بوده ، به او علاقه شدید داشته وفقط او را

 باید پرستش نماید.

لذا اگر بخواهیم کلمه (الله) را مختصر ترجمه نماییم باید بگوییم

که (الله) یعنی: معبود برحق یعنی ذاتی که باید او پرستش شود

واین حق او بر بندگان است.

اما اینکه عموما در فارسی (الله) را به (خدا) ترجمه می کنند

این ترجمه بیانگر تمام مفاهیم ومطالبی که درکلمه (الله) است

 نخواهد بود زیرا در اصل (خدا) در فارسی یعنی : به معنای

رئیس و سرپرست وکسی که امور خواصی را بعهده داشته باشد

 مانند اینکه به رئیس یک روستا و یا محله می گویند (کد خدا)

وبه ملوان کشتی می گویند (ناو خدا).

توحید واقسام آن

توحید واقسام آن

 

توحید یعنی خداوند را در ذات وصفات وکارها وانجام عبادات

برایش یکتا دانستن است.

وتوحید بر سه قسم است:

 

  ( 1 ) توحید ربوبیت

 

توحید ربوبیت یعنی یعنی خداوند را در کارهای که مخصوص

او است از قبیل آفرینش، روزی دادن ، زندگی ومرگ ودیگر

کارها مخصوص به او، یکتا دانستن.

این نوع توحید را تمام انسانها حتی یهود، نصاری و مجوس نیز

 قبول داشته و دارند بجز افرادی که در گذشته به دهریّه وامروزه به کمونیست شناخته می شوند این توحید را قبول ندارند.

مشرکین زمان رسول خدا نیز این توحید را قبول داشتند، خداوند

در این باره می فرماید:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ

 بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25)(سوره لقمان).

واگر ازاین (مشرکین) بپرسی که چه کسی آسمانها وزمین را آفریده

 قطعا خواهند گفت که خداوند، توبگو ستایش شایسته خداوند است ولی اکثر (مشرکین) این را نمی دانند.

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ

وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنْ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنْ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ

الأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (31) فَذَلِکُمْ اللَّهُ رَبُّکُمْ الْحَقُّ

فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّا تُصْرَفُونَ (32)(سوره یونس).

بگو چه کسی از آسمان وزمین به شما روزی می دهد؟ ویا چه

کسی مالک گوشها وچشمها است؟ وچه کسی زنده را از مرده و

مرده را از زنده بیرون می کند؟ وچه کسی أمورهستی را

می چرخاند واداره می کند؟ یقینا خواهند گفت که خداوند، پس

بگو آیا از او نمی ترسید؟ پس در حقیقت او معبود برحق وپروردگار برحق شما است ، وبعد از حق بجز گمراهی چیز دیگری نیست)پس با این گمراهی) کجا می روی؟

پس معلوم شد که قبول داشتن توحید ربوبیت به تنهائی باعث نجات

 انسان نمی گردد وانسان یکتا پرست وموّحد نمی شود وباید با آن توحید الوهیت وتوحید أسماء وصفات را نیز قبول داشته باشد.

 

 

   (2 ) توحید الوهیت

 

توحید الوهیت که به آن توحید عبادت نیز گفته می شود یعنی اینکه

 فرد تمام انواع عبادات را فقط وفقط برای خداوند متعال بجا آورد و فقط او را به تنهائی عبادت نماید.

همانگونه که خداوند منان به ما دستور داده است ودر سوره فاتحه

ودر هر رکعت نماز می خوانیم ( إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ) یعنی فقط تورا عبادت می کنیم و فقط از توکمک می خواهیم.

عبادت در لغت به معنای فروتنی وتحت فرمان بودن است ودر

 اصطلاح شریعت عبادت یعنی اینکه دستورات خداوند متعال راکه بوسیله پیامبران به ما رسیده ؛ اجرا نمودن وبه آنها عمل کردن.

ویا به عبارت دیگر عبادت به تمام گفتار و کردار ظاهری و باطنی

گویند که مورد پسندخداوند متعال است.

توحید الوهیت ویا همان توحید عبادت توحیدی است که تمام پیامبران برای تبیلغ ورساندن آن آمده اند خداوند منان در این باره می فرماید:

 وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنْ اُعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (36) (سوره نحل (

یقینا ما در هر امتی پیامبری را فرستادیم (تا به مردم بگویند) که

خداوند را عبادت کنید و طاغوتها (خدایان باطل) دوری جوئید، پس

بعضی از انسانها را خداوند هدایت نمود وبعض دیگر مستحق

گمراهی بودند لذا بروید و در زمین سیر و سفر کنید و بنگرید که

 انجام کسانی که( توحید وپیامبران) را تکذیب نمودند چه شده است؟.

خداوند منان در قرآن تمام بشریت را مورد خطاب قرار داده و

 فرموده: یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (21)( سوره بقره(

ای مردم عبادت نمائید پروردگارتان را؛ ذاتی که شما وکسانی که

 پیش از شما بوده آفریده است تا اینکه پرهیزگار گردید.

توحید الوهیت  ویا همان توحید عبادت، توحیدی بود که مشرکین

 قبول نداشتند وبنا برهمین توحید کفار با پیامبران الهی سر مخالفت برداشته و با آنها جنگیدند.

در اینجا مناسب است که معنای کلمه توحید که بیانگر توحید الوهیت

 ویا همان توحید عبادت را نیز بیان نماییم (لا اله الا الله) یعنی بجز الله دیگر معبود برحقی نیست. یعنی تنها ذاتی که شایستگی عبادت را دارد و باید به تنهائی عبادت شود فقط و فقط الله مهربان است وبس وهر نوع عبادت برای غیر این ذات شرک است وبس.

 

 

  (3 ) توحید أسماء وصفات.

 

توحید أسماء وصفات یعنی اینکه ایمان ویقین داشته باشیم که هر

اسم ویا صفتی که در قرآن وسنت صحیح برای خداوند منان ؛ خود

خداوند ویا رسول خدا صلی الله علیه وسلم بیان نموده اند را بدون

هیچ توجیح وتأویل وتحریفی بگونه ای قبول کنیم که با صفات

مخلوق تشابهی نداشته باشد.

بعنوان مثال درقرآن آمده که خداوند (سمیعا بصیرا( است یعنی بسیار شنوا و بسیاردانا است .

حالا ما باید به شنوا وبینا بودن خداوند طوری معتقد باشیم که با

 شنوای وبینای مخلوق تشبیه نکنیم وبدون هیچ توجیح وتأویلی بگویم همانگونه که شایسته خداوند است ، خداوند هم می شنود وهم می بیند.

بدینگونه ما باید به تمام اسمها و صفاتی که در قرآن وسنت برای

 خداوند منان آمده ایمان آورده وتمام آنها را قبول نماییم وخداوند متعال را در آنها یکتا ولاشریک بدانیم.