۩۩۩ تزکیه و تعلیم از دیدگاه اهل سنّت ۩۩۩

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَ ....

۩۩۩ تزکیه و تعلیم از دیدگاه اهل سنّت ۩۩۩

کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمْ الْکِتَابَ وَ ....

شناسنامه عمر رضی الله عنه

 

شناسنامه عمر رضی الله عنه  

 

 

نام : عمر. 

نام پدر: الخطاب. 

کنیت : ابوحفص . 

لقب: فاروق (جدا کننده حق از باطل). 

سلسله نسب: عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن   

عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب بن 

فهر بن مالک بن النضر بن کنانه . 

نام مادر:حنتمه دختر هشام مخزومی. 

تاریخ تولد: سیزده سال بعداز ولادت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یعنی سیزده سال بعد ازعام الفیل. 

سال مسلمان شدن : سال پنجم ویا ششم بعثت مشرف به اسلام شدند. 

محل تولد: مکه مکرمه . 

کسی که ایشان را به شهادت رساند

أبولؤلؤ مجوسی غلام مغیره بن شعبه. 

محل ضربه خوردن : مسجد النّبی مدینه منّوره. 

محل شهادت : مدینه منّوره. 

تاریخ ضربه خوردن : چهارشنبه بیست وششم ذوالحجه سال  

بیست وسه هجری قمری. 

تاریخ شهادت: یک شنبه یکم محرم سال بیست و چهار هجری  

قمری. 

مدت خلافت: ده سال و پنج ماه و بیست ویک روز. 

مدت عُمر : شصت وسه سال. 

محل دفن : خانه عایشه رضی الله عنها ودر جوار رسول الله  

صلی الله علیه وآله وسلم. 

نام همسران : 

1 - زینب دختر مظعون . 

2 - ملیکه (ام کلثوم) دخترجرول . 

3 - قریبه دختر ابو امیه مخزومی. 

4 - أم حکیم دختر حارث . 

5 - جمیله دختر عاصم بن ثابت. 

6 - عاتکه دختر زید بن عمرو. 

7 - ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب . 

8 - لهیة زنی از یمن (بعضی گویند ام ولدبوده است) . 

9 - فکیهة (ام ولد بوده) . 

 

نام پسران: 

 

1- زید اکبررضی الله عنه که مادر ام کلثوم دختر فاطمه بنت  

رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

2 - زید اصغر رضی الله عنه که مادرش ملیکه (ام کلثوم)  

 دختر جرول بوده است. 

3 - عاصم رضی الله عنه.

4 - عبدالله رضی الله عنه که مادرش زینب دختر مظعون  

 بوده است.

5 - عبدالرحمن اکبر رضی الله عنه که مادرش زینب دختر  

مظعون بوده است.

6 - أبوشحمه عبدالرحمن اوسط رضی الله عنه که مادرش لهیه  

بوده است.

7 - عبدالرحمن اصغر رضی الله عنه که مادرش لهیه بوده  

است.

8 - عبیدالله رضی الله عنه که مادرش ملیکه (ام کلثوم) دختر  

جرول بوده است.

9 - عیاض رضی الله عنه که مادرش عاتکه دختر زید بن  

عمرو بوده است. 

 

نام دختران: 

 

1- حفصه رضی الله عنها همسر رسول الله صلی الله علیه وآله  

 وسلم که مادرش زینب دختر مظعون بوده است. 

2 - رقیه رضی الله عنها که مادرش ام کلثوم دخترفاطمه دختر 

  رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم باشد. 

3 - زینب رضی الله عنها که مادرش فکیهه بوده است. 

4 - فاطمه رضی الله عنها که مادرش أم حکیم دختر حارث   

بوده است.

شناسنامه ابوبکرصدیق رضی الله عنه

شناسنامه ابوبکرصدیق رضی الله عنه

نام :

عبدالله .

کنیت :

ابوبکر.

لقب:

صدیق (بسیارراستگو، بسیارتأییدگر) وعتیق (آزاد از آتش جهنم).

محل تولد :

 شهرمکه مکرمه .

سلسله نسب :

ابوبکرعبدالله بن عثمان بن عامر بن عّمرو بن کعب ابن سعد بن تَیم بن مُرة بن کعب بن لؤّی القرشی التیمی.

آری نسب ابوبکررضی الله عنه در مُرة بن کعب به پیامبر صلی الله علیه وسلم  می رسد.

تاریخ تولد:

دوسال بعد ازعام الفیل .

تفاوت سنی با رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم :

دو سال و چند ماه از رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم کوچکتر بودند.

مدت عمر :

 شصت وسه سال.

نام پدر:

 عثمان بن عامر.

کنیت پدر:

 ابوقحافه.

نام مادر:

 سلمی بنت صخر.

کنیت مادر:

 ام الخیر

نسب مادر:

 أم الخیر سلمی بنت صخر بن عامر بن کعب بن سعید بن تیم بن مُرة.

نام همسران:

1 = قتیله بنت عبدالعزی (مادر عبدالله و اسماء).
2 = ام رومان بنت عامر الکنانی (مادر عبدالرحمن، و عایشه است).
3 = حبیبه بنت خارجه انصاری (مادر ام کلثوم ) .
4 = اسماء بنت عمیس (مادر محمد بن ابی بکر ).

ابتداء خلافت:

 سال یازده هجری .

مدت خلافت:

دوسال و سه ماه ودوروز .

کسانی که ایشان را بعد از وفات غسل داده اند:

1 = أسماء بنت عمیس خانم ابوبکر صدیق رضی الله عنهما .

2 = عبد الرحمن پسر ابوبکر رضی الله عهنما.

نام پسران:

1 = عبدالله رضی الله عنه.

2 =عبدالرحمن رضی الله عنه .

3 = محمد رضی الله عنه.

نام دختران:

1 = اسماء رضی الله عنها.

2 =عایشه رضی الله عنها.
3 = ام کلثوم رضی الله عنها.

تاریخ وفات :

 شب سه شنبه بیست و دوم جمادی الاخرسال سیزده
هجری .

محل وفات:

 شهرمدینه منوره .

محل دفن:

 شهرمدینه منوره خانه عایشه رضی الله عنها ودرکنارقبرپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

دامادها :

1 = رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که شوهرعایشه صدیقه رضی الله عنها بودند.

2 = زبیر بن العوام رضی الله عنه که شوهر اسماء رضی الله عنها بودند.

3 = طلحه بن عبید الله رضی الله عنه که شوهر أم کلثوم رضی الله عنها بودند.

شخصیات مشهوری که در اوائل اسلام بوسیله ایشان مشرف به اسلام شدند:

1 = عثمان بن عفان رضی الله عنه .

2 = زبیر بن العوام رضی الله عنه .

3 = عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه .

4 = ارقم بن ابی ارقم رضی الله عنه.

5 = فاطمه بنت الخطاب خواهر عمر رضی الله عنهما.

6 = سعید بن زید شوهر فاطمه بنت الخطاب رضی الله عنهما.

یک نکته قابل توجه:

 تنها کسی که خودش ، پدرش، پسرش و نوه اش همه صحابه بودندابوبکرصدیق رضی الله عنه بوده است زیرا ابوبکر و پدرش ابوقحافه و پسرش عبدالرحمن و نوه اش محمد بن عبدالرحمن رضی الله عنهم همه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را دیده اند وشرف صحابه بودن نصیبشان گشته است.

بخیل کیست؟

بخیل کیت ( من هو البخیل )

 

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: بخیل کسی است  

که نام من به نزدش گرفته شود و او بر من درود نفرستد.

بله ما به خدا اعتقاد داریم

بله ما به خدا اعتقاد داریم  

 

 

بنده در گشت وگذر اینترنتی به وبلاگی بر خوردم که در آن نوشته بود(راستش میخواستم با این سوال شروع کنم که آیا شما به وجود خدا اعتقاد دارید؟و چرا؟ جواب خود من اینه که: نه!)

بعد از خواندن این مطلب برآن شدم تا جوابی مختصربرای این سوال صاحب این وبلاگ بنویسم، گرچه از قدیم این نوع اعتراضات بوده ودانشمندان اسلامی جواب آنها را داده اند ولی چون صاحب این وبلاگ جدیداً در وبلاگش این را مطرح کرده است بنده هم خواستم جوابی تازه به ایشان بدهم :

درجواب باید گفت « بله خدائی وجود دارد » ودلایل اثبات وجود خدا آنقدر زیاد است که نمی شود حساب نمود،ولی تیتر وار می شود گفت ،فطرت، وجود مخلوقات، اتفاق بشروعقل بزرگترین دلایل وجود خداوند اند به تفصیل این جریان توجه نمایید: 

 

1- دلیل فطرت وسرشت 

فطرت وسرشت هر انسانی بیانگر این مطلب است که خدائی وجود دارد وزمانی که انسان از همه چیز و همه کس نا امید می شود باز هم روزنه ای از امید در درونش او را صدا می زند که مشکلت شاید حل شود، این روزنه همان امید به الله است ، بعنوان مثال شما فکر کنید با کشتی در دریا سفر می کردید که طوفان و موجهای دریائی باعث غرق شدن کشتی شد وشما هم نه شنا می دانید ونه هم کسی برای نجات شما در آنجا وجود دارد با تمام این وجود در فطرت وسرشت شما این خواهد بود که کسی هست که با تمام این بی امکاناتیها شما را نجات دهد ، این همان ندای توحیدی و یکتا پرستی سرشت و فطرت هر انسان است.

شاید بعضی اوقات بنابر روکردن به گناهان و عیّاشی ، حجابی بر این ندای درونی گذاشته شود ، و یا در گوشه های فراموشی و غفلت گم شود اما خیلی زود به هنگام مشکلات و سختیها، حجابها زدوده و دربهای بسته شده درهم می شکنند، در نهایت یک کافر هم به سوی خدا برمیگردد و سر تسلیم بر درگاه خداوند می نهد!.

‏حتی بزرگترین مشرکان وکافران تاریخ نیز نتوانستند، این ندای درونی را سرکوب و آن را انکار نمایند، هر چند از روی ظلم و تکبر با زبان بدان اقرار نمی کردند ولی دلهایشان به آن یقین داشت.  

 

۲- دلیل خلقت  

دومین دلیل بر اثبات وجود خدا، دلیل خلقت است، یعنی مخلوقات بی شمارموجود در این دنیا دالّ بر این اند که کسی آنها را آفریده وآنها خالقی دارند، همه چیز وهمه کس ، دالّ بر وجود خداوند خالق اند، وآیات روشنگری اند که هر شک و شبهه ای را برطرف میسازند، و هر منکر و حق پوشی را لال میگرداند، و متکبرین و دشمنان را ناچار به اعتراف می‏کند، چون دربردارنده‏ی دلایل متقن و روشنی بر ربوبیت و الوهیت خداوند میباشد .  

 

۳- اتفاق تمام  ملتها  

یکی دیگر از دلایل اثبات وجود خداوند، اتفاق تمام ملت‏ها از روزگاران گذشته تا حال بر وجود خداوند می‏باشد، به گونه‏ای که هیچ گروه و طایفه‏ای منکر وجود خدا نبوده و نیست، مگر افراد معدودی که آن هم اتفاق منعقده‏ی ملل و اقوام را خدشه‏ دار نمی‏سازد، و به عقیده و سخن آنها توجهی نمی‏شود.  

 

۴- دلیل عقلی  

یکی دیگر از دلایل وجود خداوند عقل است زیرا عقل می گوید:

1- هر کارکننده ای دارد .

2 - عدم و نیستی چیزی را نمی‏آفریند.

3 - هر کاری نشانه ی توانایی کننده آن است.

4 - کاری را نباید به کسی که از انجام آن عاجز است نسبت داد.

5 - دور و تسلسل باطل است.

حالا توجه نمایید که آیا دنیای به این بزرگی با تمام مخلوقاتش خود به خود بوجود آمده است؟! زیرا وقتی کوچک ترین چیز را ما نمی بینیم که خود به خود به وجود آمده باشد، پس چه گونه این دنیای به این بزرگی خود به خود به وجود می آید!!

نکته دیگر اینکه هیچ نیستی و عدمی نمی تواند چیزی را پیدا کند زیرا چه گونه چیزی که خودش وجودی ندارد ؛ می تواند چیزدیگری را ایجاد کند بعنوان مثال اگردریک جائی کارخانه ماشین سازی نباشد و بعد ماشین تولید شده به بازار بیاید آن هم از این خارخانه ای که اصلا وجودی ندارد!!

نکته سوم آیا این سخن را کسی قبول می کند که کودک یکساله ای می تواند آهن صد کیلوئی را از زمین بلند نماید!!

نکته چهارم آیا عقل این را قبول می کند که بگوییم یک چیز؛دومی را آفریده است و دوّمی، سوّمی را آفریده است بهمین منوال برویم آخر معلوم نشود که به کجا می رسیم !!

نکته پنجم آیا عقل این را قبول می کند که بگوییم که اوّلین چیز دوّمین چیز را آفریده و دوّمین چیز اوّلین چیز را آفریده است لذاباید گفت: یک چیز قبل از اینکه خود آفریده شود چیزی دیگری را آفریده است و یا بعبارت دیگر یک چیز قبل از اینکه آفریده شود موجود بوده است!!!

وقتیکه تمام اینها از نظر عقلی محال است پس باید گفت هر گز ماده ناتوان ؛ توان آفریدن را ندارد،و حتما یک ذاتی هست که توانائی آفریدن را دارد و همه مخلوقات را او آفریده که پایان مخلوقاتش مشخص و اوّلین مخلوق ،دومین ،سومین آفریده و تا به آخرهمه مخلوقات را نیز او می آفریند.

واو فقط الله مهربان است وبس.

اما اینکه می گوییم هر چیز را خدا پیدا کرده است شاید کسی بپرسد پس خدا را چه کسی پیدا نموده است؟ باید در جواب گفت : قانون علیت منحصر به پدیده‌ها ومخلوقات است، و خدا پدیده و مخلوق نیست تا مشمول این قانون و نیازمند به علت باشد، نکته دیگر اینکه هر چیز یک خصوصیت وویژگی منحصر بفردی دارد، خصوصیت و ویژگی خداوند غیر از خصوصیت و ویژگی مخلوق است؛ برای نزدیک شدن این مسئله به ذهن، به دومثال زیر توجه فرمایید:

1- روشنایی هرچیز از نور است روشنایی نور از کجاست؟

2- رطوبت هر چیز از آب است رطوبت آب از کجاست؟

برای توضیح بیشتر این جریان، به مثالی توجه کنید که در کتاب (اسلام از دیدگاه عقل ) بیان شده است:«هرگاه کتابی را روی میز بگذاریم و از اتاق بیرون برویم و بعد از مدتی به داخل اتاق برگردیم و ببینیم که کتابی را که روی میز گذاشته بودیم در جای خود نیست، بلکه در قفسه کتابخانه است؛ یقین می‌کنیم آن را کسی در قفسه نهاده، زیرا که خاصیت کتاب حرکت کردن نیست بلکه کسی را می‌خواهد که آن را بلند کند و در قفسه بنهد این را در ذهن داشته باشیم. اگر کسی در اتاق کتابخانه روی صندلی نشسته باشد و ما بیرون برویم و بعد از چند دقیقه برگردیم و ببینیم که شخصی که اول روی صندلی نشسته بود الآن روی فرش نشسته نمی‌پرسیم که چگونه از صندلی برخاسته و روی فرش نشسته زیرا خاصیت انسان حرکت کردن است می‌تواند راه برود و جابجایی او نیاز به دیگری ندارد الآن پدیده‌ها و مخلوقات مانند همان کتاب هستند همان‌طور که خود کتاب نمی‌تواند حرکت کند همینطور مخلوق هم نمی‌تواند خود بخود پیدا بشود بلکه نیاز به صانع و آفریننده دارد. خاصیت خدا هستی است و نیاز به صانع و آفریننده ندارد و همانطور که سئوال کردن درباره آن شخص که به کسی آن را برداشته و بالای فرش نهاده علامت و نشانه دیوانگی است! همینطور سوال کردن درباره خدا که چه کسی خدا را آفریده نشانه دیوانگی است.

مرد سیگاری

                                        

         مرد سیگاری    

 

 

الا ای مرد سیگاری 

                      چقدر بی فکر و بی کاری 

زعمر خویش بیزاری 

                       مگر وزخود خبرداری   

 

 

اگرداری تو هم ثروت  

                         به راه دین کن خدمت 

نگردان بهرِخویش زحمت 

                           چرا برباد دهی دولت   

 

 

نه سوزان مال خویشت را 

                        نه هم چهره و ریشت را 

تو سالم دار خویشت را  

                         و دار هم فکر پیشت را   

 

 

زدی کبریت بر سیگار 

                         مگر وز عُمر، شدی بیزار 

خدارا، دست از این بردار 

                             ترا کی شاید این کردار   

 

 

ترا وز خانه بر دارد 

                           به درب دکتران دارد 

به گورستان بسپارد 

                       سپس دست از تو بر دارد   

 

 

 

وگر فرزند هم داری 

                        مصیبت بهر او آری 

مگر وز او تو بیزاری 

                        چقدر بدبخت و بی عاری   

 

 

زبوی زشت دهانت 

                         ورنگ زرد دندانت 

رسد بر تو هر آن لعنت 

                          نیاید بر درت رحمت  

 

 

سخن کوتاه کن اسفند 

                         تو خوش باش بزن لبخند 

به سیگاری به دِه یک پند 

                     وزین هم شو تو خود خرسند

خیزید ای جوانان

                 خیزید ای جوانان           

  

خیزید ای جوانان       

                     عمل کنید به قرآن 

سنّت گیرید به دستان    

                      کار جوان همین است   

 

از هر گناه گریزید     

                     نیکی به دور نریزید 

هم خویش پاک سازید    

                      این رسم مؤمنین است   

 

باشید هم مجاهد         

                     هم با خدا و عابد 

وزمال و دنیا زاهد      

                   مؤمن پاک چنین است   

 

 

با کفر شوید گلاویز   

                     ندارید وز حق گریز 

باشید دلاور هم نیز   

                   مجاهد این چنین است  

 

 

دعوت حق نمائید  

                    هر باطل را زدائید 

اسلام را بپائید  

                 داعی حق چنین است   

 

باشید ای جوانان  

                    یاور هر مسلمان 

دشمن شرک و کفران 

                     شکر نعمت چنین است   

 

یاری کنید مظلوم را  

                      هر مسکین مغموم را 

هر بینوای محروم را 

                       مددکاری چنین است   

 

اسفند تو هم جوانی 

                   اسلام را که دانی 

عمل کن ار توانی  

                  حق جو ،این چنین است

رحمة للعالمین

  

 

ای محمد صلی الله علیه وآله وسلم ما ترا رحمتی برای تمام  

جهانیان فرستاده ایم  . 

 

 

 

 

آگاه باشید که با یاد الله، دلها آرامش می گیرند.

اصول دهگانه هنرگفتگو

 

اصول دهگانه هنرگفتگو  

 

 

رساله ای که در حال خواندش هستید در حقیقت ترجمه رساله  

(10 همسات فی فنِّ الحوار) نوشته عبد الرحمن بن محمد  

السید است که در ظهر شنبه ، مورخه : 5 / 5 / 1429  

هـ ق نوشته است بنده این رساله را از سایت عربی (صیدالفوائد)  

گرفته وبرای خوانندگان گرامی ترجمه نمودم امیدوارم که این  

رساله برای خوانندگان عزیز و گرامی مفید ومثمر ثمرواقع شود  

و از شما خوانندگان محترم در خواست دارم تا اینکه غائبانه  

برای بنده نیزدعای خیر فرمایید.  

 

اصول دهگانه هنرگفتگو  


 و سطح محافظت فضای تجمعات و جلسات ما را بالا ببریم.. و 

تا از این ابحاث به نتایج مثمر ثمری برسیم ؛ من برایت شتابان  

این اصول را نوشتم : اینهایی که ازقلب دوستی بیرون شدند  

، ودوست دارند تا در قلب تو نیز جای گیرند، پس به آنها  

توجه نما : 


اصل اوّل : سخن فردی که در جلویت سخن می گوید را قطع نکن  

، و اجازه ده تا نظریه اش را مطرح نماید، وسخنانش را  

بطور کامل به پایان رساند. 


اصل دوّم : قبل از اینکه به پاسخ دادن به پردازی ؛ سعی نما تا  

تمام آنچه که طرف مقابل ارائه می دهد را کاملا بفهمی ، وقبل  

از سخن گفتن فکرودرنگ کن .  

اصل سوّم : هرگز نظریات و آراء دیگران را حقیر مشمار، و 

 به آنچه سخن می گویند کاملا توجه وابرازعلاقه نما، حتی اگر 

چه به آنچه که می گوید هم قانع نگردی . 

 
اصل چهارم : باآرامش سخن بگو ، با مردم طوری سخن بگو  

که بفهمند و از متکلفانه واز سطح فهم مردم بالاتر؛ سخن  

گفتن پرهیز نما. 


اصل پنجم : بهترین سخن آن است که کم باشد و افراد را  

خسته نکند ، لذا سخنانت را کوتاه نما و بجز آنچه که مفید  

است سخن نگو. 


اصل ششم : در گفتگو با اهل علم، صاحب نظر و شریف  

مؤدب باش، و زمان مناسبی را برای این گفتگو انتخاب نما ، 

 و زیاد باآنها بحث نکن ، زیرا آنان مشغول چیزهای  

مهم تری ازاین اند. 


اصل هفتم : از صحبت کردن در باره اشخاص پرهیز نما ، و  

بدون در نظر گرفتن گوینده سخن، در باره آن نظریه به بحث  

و گفتگو بپرداز.  


اصل هشتم : با کسی که بحث و گفتگو می کنی دوستی و نرمی 

 نما، و واختلاف نظر با او؛ تو را وادار به خشونت نکند،  

زیرا نرمی بهتر باعث می گردد تا او نظریه ترا بپذیرد، خداوند  

به موسی و هارون علیهما السلام می فرماید:( با او (فرعون)  

نرم سخن بگویید تا شاید او پند بگیرد و یا بترسد) طه 44.
 

اصل نهم : زیبا ترین و بهترین عبارت ها وکلمات را انتخاب 

 نما ، وازجریح دار نمودن فرد برحذر باش ، و ازاینکه نیّت ها  

را متهم نمائی دور کن. 


اصل دهم : اگر شما احساس نمودید که گفتگو و مباحثه  

بی نتیجه است ، و در آن فائده ای نیست، ویا این که طرف  

مقابل به بحث وجدل خصمانه کشانده تواز ادامه گفتگو  

انصراف داده بحث را به پایان رسان ، پیامبرتو صلی الله علیه  

وآله وسلم می فرماید: (من ضمانت می کنم خانه ای در کناره 

 بهشت برای کسانی که با وجود اینکه بر حق اند مباحثه را رها  

می کنند). 


اینها ده اصل اند ، که بنده بطوراختصارنوشته ام ، وامیدوارم  

که : الله مهربان اینها را برای خوانندگان آن ها مفید قراردهد ، 

 و از خواننده این مطالب می خواهم که غائبانه برای بنده دعا  

نموده واز الله برایم طلب آمرزش نماید.  


بار الهی ، ما را به بهترین اخلاق راهنمائی فرما ، زیرا به جز  

تو کسی به بهترین آنها راهنمائی نمی کند،.. و اخلاق بد را از 

 ما دور گردان زیرا جز تو کسی نمی تواند آنها را از ما  

دور گرداند. ای شنوده دعا؛ دعایم را بشنو و بپذیر.

ای دوست.. برای اینکه با این گفتگوهای مان پیشرفت نماییم.. 

اسامی شهداء چند جنگ صدر اسلام

 

اسامی شهداء چند جنگ صدر اسلام  

  

اسامی شهداء جنگ رجیع 

 

 

1 = مرثد پسرابومرثدغنوی رضی الله عنه.

2 = خالد پسر بکیرلیثی رضی الله عنه.

3 = عاصم پسر ثابت رضی الله عنه.

4 = خُبیب بن عدی رضی الله عنه.

5 = زید پسر دثنه رضی الله عنه.

6 = عبدالله پسرطارق رضی الله عنه 

 

اسامی شهداء جنگ خندق 

 

1 = سعدبن معاذ أشهلی رضی الله عنه (البته ایشان در این جنگ  

 

زخمی وبعد از جنگ بنی قریظه وفات یافتند). 

2 = أنس پسرأوس أشهلی رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر سهل أشهلی رضی الله عنه.

4 = طفیل پسر نعمان خزرجی رضی الله عنه.

5 = ثعلبه پسر عنمه خزرجی رضی الله عنه .

6 = کعب پسر زید خزرجی رضی الله عنه . 

 

اسامی شهداء جنگ بنی قریظه 

 

1 = خلاد پسر سوید خزرجی رضی الله عنه.

2 = أبوسفیان پسر محصن أسدی رضی الله عنه.  

 

نام شهید جنگ بنی مصطلق 

 

1 = هشام بن صبابه لیثی رضی الله عنه که خطائی بدست  

 

مسلمانی کشته شد که فکر کرده بود از دشمن است وبه سوی او 

 

 تیر اندازی کرده بود.

 

 

اسامی شهداء جنگ خیبر 

 

1 = ربیعه پسرأکثم أموی رضی الله عنه.

2 = ثقف پسر عمرو أموی رضی الله عنه.

3 = رفاعه پسر مسروح أموی رضی الله عنه.

4 = مسعود پسر ربیعه رضی الله عنه.

5 = عبدالله پسر الهبیب رضی الله عنه.

6 = بشر پسر براء رضی الله عنه.

7 = فضیل پسر نعمان رضی الله عنه.

8 = مسعود پسر سعد بن قیس رضی الله عنه.

9 = محمود پسر مسلمه بن خالد رضی الله عنه.

10 = أبوضیاح ثابت پسرأمیه رضی الله عنه.

11 = مبشرپسرعبدالمنذر رضی الله عنه.

12 =حارث پسرحاطب رضی الله عنه.

13 = أوس پسر قتاده رضی الله عنه.

14 = عروه پسرمرة بن سراقة رضی الله عنه.

15 = أوس پسرقائد رضی الله عنه.

16 = أنیف پسرحبیب رضی الله عنه.

17 = ثابت پسر أثله رضی الله عنه.

18 = طلحه ازبنی عمروبن عوف رضی الله عنه.

19 = أسلم ازبنی عمروبن عوف رضی الله عنه.

20 = عماره پسرعقبه رضی الله عنه.

21 = عامر پسر أکوع رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ مؤته 

 

1 = زید پسر حارثه رضی الله عنه.

2 = جعفر پسر أبوطالب رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر رواحه رضی الله عنه.

4 = مسعود پسر أسود رضی الله عنه.

5 = وهب پسر سعد رضی الله عنه.

6 = عبّاد پسر قیس رضی الله عنه.

7 = حارث پسرنعمان بن إساف رضی الله عنه.

8 = سُراقه پسرعمروبن عطیه رضی الله عنه.

9 = أبوکلیب پسرعمروبن زید رضی الله عنه.

10 = جابرپسرعمروبن زید رضی الله عنه.

11 = عمروپسرسعدبن حارث رضی الله عنه.

12 = عامر پسرسعدبن حارث رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ حنین   

 

۱= أیمن پسرعبید رضی الله عنه . 

2 = یزید پسر زمعه رضی الله عنه.

3 = سراقه پسر حارث بن عدی رضی الله عنه.

4 = أبوعامر أشعری رضی الله عنه. 

 

اسامی شهداء جنگ طائف 

  

1 = سعید پسر سعید بن عاص رضی الله عنه.

2 = عرفطه پسر جناب رضی الله عنه.

3 = عبدالله پسر ابوبکر صدیق رضی الله عنهما (البته ایشان  

زخمی شدند وبیمار شده تا اینکه در خلافت پدرشان وفات نمودند).

4 = عبدالله پسرأبوامیه رضی الله عنه.

5 = عبدالله پسرعامر بن ربیعه رضی الله عنه.

6 = سائب پسرحارث بن قیس سهمی رضی الله عنه.

7 = عبدالله پسرحارث بن قیس سهمی رضی الله عنه.

8 = جلیحه پسر عبدالله لیثی رضی الله عنه.

9 = ثابت بن جذع رضی الله عنه.

10 = حارث پسرسهل بن أبی صعصعه رضی الله عنه.

11 = منذر پسرعبدالله رضی الله عنه.

12 = رقیم پسرثابت بن ثعلبه رضی الله عنه.  

 

 

تمام نامهای شهداء در این جنگها از کتاب (جوامع السیرة النبویة) 

 

 نوشته ابن حزم رحمه الله گرفته شده است .  

  

خوانندگان عزیز و گرامی ، تمام اسامی که در بالا ذکر شد نام  

 

یاران جان برکف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است ؛آنانی 

 

 که جانشان را در سبد اخلاص گذاشته وفدای اسلام نموده اند.لذا 

 

 بیاییم من وتوبرای زنده نگه داشتن نام این شهداء ،پسران ما را 

 

 با این نامها نام گذاری کنیم.

آری همه می گویند:......امّا!!!!

 

آری همه می گویند:......امّا!!!! 

  

 

 

بعد از ستایش ذات پاک الله مهربان و درود وسلام بر  

 

محمد وخاندان ویارانش باید گفت :  

آری همه مسلمانان می گویند: 

1 - ما حق وحقیقت را دوست داریم.

2 - ما از باطل متنفّریم.

3 - ما خرافات را نمی پسندیم.

4 - ماباشرک وکفرمخالفیم.

5 - ما پیرو خدا ورسولیم .

6 - ما به کتاب الله و سنّت عمل می کنیم.

7 - ما با اهل حق مخالف نیستیم.

8 - ما دشمن اهل باطلیم.

وهزار و یک آری، دیگر که همه می گویند: .... وامّا!!!!. 

امّا چی؟ امّا اینکه همه ی این ادّعاها وبیانها در حدّ گفتار و 

 

 لقلق زبان است . ولی متأسفانه بسیاری از مدّعیان هنگام  

 

عمل  درجا زده و خلاف آنچه می گویند عمل می کنند.

آری، برادران وخواهران گرامی ما در نمازهامان می خوانیم  

(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ) خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. 

 ولی همین که از نماز بیرون شدیم، به راه کج می رویم و  

دانسته ویا نداسته راه حق را راها می کنیم.

آری ما در نمازهای خود می گوییم: (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضَّالِّینَ). خدایا ما را به راه کسانی که برآنها خشم گرفته شده نبر و نه هم براه گمراهان. ولی همین که از نمازمان سلام دادیم، دقیقا راه کسانی را در پیش می گیریم که خداوند از آنها ناراض بوده و آنها جزو گمراهان اند.

آری ما می گوییم : که به کتاب خدا وسنّتهای ارزشمند رسول  

 

الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل می کنیم ولی همین که فلان  

 

حدیث صحیح به ما نشان داده می شود که خلاف ایده و  

 

روش ماست، آنجاست که بجای قبول نمودن، هزار و یک تأویل، 

 

 و یا حتی دلیل تحریفی پیش می کنیم تا آن حدیث را از مرحله 

 

 عمل ساقط وبی اعتبارش کنیم. وبا این عمل نادرست خویش  

 

بسیار خوشحال هم هستیم وفکر می کنیم شهری را فتح و باطلی  

 

را نابود کردیم. 

آری ما می گوییم: که یکتاپرستیم و با شرک وخرافات مخالف؛  

 

ولی وقتی که به میدان عمل وصحنه ی زندگی بر می گردیم، 

 

 زندگیمان سراپا پر از شرک وخرافات است واز این هم بدتر  

 

تمام شرکها در زندگی ما به اسم توحید ویکتاپرستی و تمام  

 

بدعات وخرافات به اسم سنّت جا افتاده است. 

در نتیجه به اسم توحید، مشرک تشریف داریم و به اسم سنّت  

 

به بدعات وخرافات جامه عمل می پوشانیم واز این هم بدتر  

 

که با اهل توحید وپیروان سنّت به مبارزه و مخالفت بر می خیزیم  

 

ودر این راستا از هیچ چیز هم دریغ نمی کنیم. 

آری همه ما مدّعی هستیم که اهل حقیم وبا باطل مخالف ولی  

 

وقتی که کردارما را اندک بررسی می کنیم می بینیم نه!!! 

 

 آن طوری که می گوییم نیستیم!!! وبدتر ازآن دست در دست  

 

باطل داده دانسته وندانسته با حق مخالفت می کنیم. 

آخر سؤال اینجاست که این دوگانگی در میان گفتار وکردار ما  

 

از کجا آمده؟! 

آخر چرا با وجود اینکه همه حق را دوست دارند دنبال باطل 

 

 می روند؟! 

آخر با وجود اینکه همه مدّعی عمل به کتاب الله وسنّت اند  

 

چرا درعمل چنین نیستند؟!. 

و دهها وبلکه صدها چرای دیگر؟! 

در جواب باید گفت که اصل همه این ها به چند چیز بر می گردد: 

1 - شیطان . 

2 - نفس امّاره. 

3 - دشمنان دین. 

4 - جهالت ونادانی . 

5 - سران گمراه  

 

شیطان، اولین سبب این جریان 

 

 

آری یکی از علتهای اصلی این دوگانگی درگفتار وکردار 

 

 ما مسلمانان بر می گردد به شیطان؛ شیطان شب وروزتلاش 

 

 می کند تا نگذارد حتی یک مسلمان هم به اسلام واقعی که  

 

همان کتاب خدا و سنّت های ارزشمند رسول الله صلی الله علیه  

 

وآله وسلم باشد،عمل کند. چون شیطان همانگونه که خداوند 

 

 در قرآن گفته است :دشمن واضح ماست وباید اورادشمن  

 

دانست. ولی چه کنیم که متأسفانه ما این شیطان را دوست گرفته  

 

وبا او دست برادری دادیم . 

ناگفته نماند که شیاطین دو گروه اند شیاطین انسی و شیاطین  

 

جنی. آری، گاهی می شود که برادر،خواهر ویا نزدیک ترین 

 

 فرد به انسان شیطانی است که ما با او دوستی کرده و حرفهایش 

 

 را بر سر چشم می پذیریم. این است که در میان گفتار وکردار  

 

ما دوگانگی ایجاد می شود زیرا می دانیم که حق چیست ولی  

 

این برادر ،خواهر و ...شیطان نمی گذارد از آن پیروی کنیم  

 

وبنا بر دوستی که با او داریم دست به این دوگانگی می زنیم.  

 

نفس امّاره دوّمین علت این جریان  

نفس امّاره یعنی نفس ضعیفی که همیشه تابع شهوات وخلاف  

 

هست وصاحبش را به سوی انحرافات می کشاند. 

شهوت، دوستی پست ومقام ، محبّت مال دنیا و هزار و یک  

 

چیز دیگر از اسبابی اند که نفس را امّاره ساخته وصاحبش را  

 

به وادی هلاکت می اندازد. ما وقتی که زمام امور ومدیرت  

 

کارهای خود را به نفس امّاره دادیم ،خوب معلوم است که هر گز 

 

 این نفس ازلجام گریخته و یاغی ما را به منزل سلامتی نخواهند 

 

 رساند. ماها که هیچ جا خلاف میل وخواهش مان عمل نمی کنیم 

 

 وهمیشه دوست داریم خواهشات ما خواه موافق شریعت باشند ویا 

 

 مخالف با آن، برآورده شود ،کجا می شود این دوگانگی را از  

 

خوددور کرد. 

ماها که دوست نداریم حتی سرسوزنی از هواها وخواهشات  

 

نفسانی دست بکشیم ،کجا می شود به صراط مستقیم وراه درست 

 

 رفت.  

 

دشمنان اسلام علت سوم این جریان اند  

دشمنان اسلام از آنجا که با بودن اسلام واحکام زیبای آن خویش 

 

 ومنافع خویش را درخطر می بینند همیشه بر این فکر اند که  

 

اسلام واقعی را از میان ما مسلمانان بردارند و اسلام ساخت بشری 

 

 و مورد تأیید خودشان را به بازار عرضه کنند تا مسلمانان فریب 

 

 خورده و به جای عمل به اسلام ناب و واقعی به اسلامهای ارائه 

 

 شده از سوی آنان عمل کنند ، و هنگامی که به این جریان دست 

 

 یافتند همه چیز آنها حل شده است وراحتر به تمام مقاصد واهداف 

 

 شومشان خواهند رسید. 

اگر ما اوضاع واحوال مسلمانان امروزه را نگاه کنیم به وضوح  

 

به این حقیقت پی خواهیم برد. آخر دوستان، قرآن کتاب  

 

ما مسلمانان که قانون اصل اسلام است، یکی است واحادیث  

 

صحیح نیز که شرح وتفسیر قرآن اند با یکدیگر در تضاد نیستند. 

 

 ولی چه شده که مسلمانان یک کشور با مسمانان کشور دیگر 

 

 در عمل با هم بسیار اختلاف دارند. از این بدتر حتی مسلمانان  

 

این شهر با آن شهر و بالاتر از این مسلمانان این محله شهر 

 

 با مسلمانان محله دیگر آن با هم در عمل بسیار فرق دارند. 

 

 در حالیکه همه اینها مدّعی عمل به اسلام واقعی اند مگر ما  

 

چند اسلام واقعی داریم ؟! نه دوستان این همان اسلامهای درست 

 

 شده دشمنان اسلام است که پر از خرافات وعادات جاهلانه است 

 

 که نادانسته وبه اسم اسلام واقعی بدان عمل می کنیم. 

 آری دوستان، دشمنان دین همیشه کوششان براین است که ما را  

 

از قرآن و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم که اصل 

 

 وبنیاد دین ماست دور کنند. آنها گاهی به ما می گویند: هرکس 

 

 قرآن را نمی فهمد! وگاهی این ندا را سر می دهند که در میان 

 

 احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم احادیث ضعیف هم 

 

 وجود دارد! وگاهی به ما می گویند: شما دین را نمی فهمید؛ لذا 

 

 نیاز به تلاش نیست بروید هر مسأله تان را از علماء بپرسید إلاّ 

 

 بالله به گردن ملاّ! و هزار و یک سخن بی جای دیگر که به ما  

 

یادمی دهند تا ما آنها را باور نموده وزمانی که آنها را باور نمودیم 

 

 قطعا از تلاش در راه درک وفهم اسلام دست خواهیم کشید وخود 

 

 بخود از اسلام واقعی فاصله گرفته وبه دنبال اسلام سلیقه ای ودل 

 

 خواه آنها خواهیم رفت.  

آخر دوستان من، عرب جاهلی که جهالتش به حدّی رسیده بود  

 

که فرزند جگرگوشه و دختر نازش را زنده بخاک می کرد! سنگ 

 

 و کلوخ و حیوانات را می پرستید ! و هرگزسوادی که حتی الف  

 

را از باء تشخیص دهد نداشت، او اسلام و قرآن را فهمید، ولی  

 

من و تو که در عصر علم وتکنولوژی وعصری که همه علوم 

 

 وفنون به هر زبان ترجمه شده زندگی می کنیم، نمی توانیم قرآن 

 

 و احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را بفهمییم ؟!! 

نه دوستان، ما می توانیم بفهمیم ولی آنها آن قدر به ما تلقین نمودند 

 

 که توان فهم آن را نداریم، تا اینکه خود ما هم این جریان را قبول 

 

 کردیم و در حالیکه خداوند درقرآن می گوید: ما قرآن را آسان 

 

 ساختیم آیا کسی هست که بیاید واز آن پند بگیرد. 

برای درک این جریان به یک مثال توجه کنید: بسیاری از افراد 

 

 هستند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و حتی اگر بر روی 

 

 کاغذی الف و باء را بنویسید و سپس به او بگویید که الف کدام 

 

 است ویاء کدام؟ نمی توانند از یک دیگر تشخیص دهند. ولی 

 

 خواندن قرآن با وجود اینکه خود آن فرد فارس، کرد و یا بلوچ 

 

 است راحت بوده و بدون هیچ مشکلی قرآنی که به زبان عربی 

 

 است را می خواند. 

آیا این فرد بی سوادی که توانست قرآنی  راکه به زبان مادری  

 

او نیست بخواند، اگر ترجمه وتفسیر این قرآن که به زبان مادری 

 

 آن فرد باشد وبرایش خوانده شود آن فرد نخواهد فهمید؟ و آیا اگر 

 

 این فرد باسواد باشد نمی تواند ترجمه وتفسیر قرآنی که به زبان 

 

 مادریش نوشته بخواند وبفهمد؟ بله می تواند ولی چون به او تلقین 

 

 شده که نمی فهمی حالا او تصور می کند که نمی فهمد . 

 

 

جهالت ونادانی چهارمین علت این جریان است 

 

همیشه نادانی و جهالت انسان را نابود می کند. به همین خاطر  

 

است که می گویند: دشمن دانا به از دوست نادان. وبه همین سبب 

 

 است که مشهور شده: دشمن دانا بلندت می کند بر زمینت می زند 

 

 نادان دوست . 

 

آری زمانی که ما قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه 

 

 وآله وسلم را ندانیم آخر کجا می توانیم به اسلام واقعی که بر  

 

گرفته از این دو است عمل کنیم  

دوستان، برادران وخواهران گرامی یک جاهل ونادان به چه  

 

می تواند عمل کند ، اوّل درک و فهم ودانستن یک مطلب است و 

 

بعد عمل به آن ، من اگر ندانم که چگونه می شود نماز خواند،  

 

نمی توانم نماز را درست بخوانم. من اگر ندانم که روزه یعنی چه، 

 

 نمی توانم درست روزه بگیرم. لذا ما باید اوّل و قبل از هر چیز 

 

 بدانیم و بعد عمل کنیم . 

امروزه تعصبات رایج در جامعه، کوتاهی در عمل، گروه گروه 

 

 شدن مسلمانان، بجان هم افتادن اهل ایمان وصدها بلای دیگری  

 

که دامن گیر ما مسلمانان شده همه وهمه از جهالت و عدم آگاهی 

 

 درست از کتاب خداوند و سنّتهای صحیح رسول الله صلی الله  

 

علیه وآله وسلم است.  

نکته دیگر اینکه علت مخالفتهای افراد با حق نیز از جهالت است 

 

 عربها از قدیم الأیام گفته اند: (النّاس اعداء لما جهلوا) یعنی افراد 

 

 دشمن آنچه اند که نمی دانند.  

 

سران گمراه پنجمین و آخرین علت این بدبختی است 

 

آری دوستان، این ضرب المثال عربی مشهور است : (الناسُ  

 

علی دینِ مُلوکِهِم). مردم بر عقیده وایده پادشاهانشان اند.  

 

یعنی ملتها، رعیتها وعموم مرد دنبال رو وغلام حلقه بگوش 

 

 بزرگتران خود هستند. این جریان زمانی اسف بار و مهلک  

 

می شود که سرکرده، رئیس و بزرگ، گمراه و منحرف باشد آن 

 

 وقت است که فاتحه این ملت خوانده و گور این ملت کنده 

 

 شده است. 

اگر به جهان کنونی و دنیای فعلی و عصر حاضر ما نگاه کنیم  

 

این جریان برای ما اظهر من الشمس یعنی از روز هم برای  

 

ما روشنتر است که سران گمراه چه مشکلاتی را برای ما ایجاد 

 

 کرده اند. تمام افراط و تفریط گریهای ایجادشده در میان مسلمانان 

 

 را همین سران گمراه آروده اند ،بدتر از این وقتی می شود که  

 

خوداین رئیس گمراه، خودش را تنها کلید دار حق معرفی نموده  

 

تمام افکار و آراء خلاف خودش را کفر وشرک معرفی می کند ، 

 

 این باعث می شود تا سریع تر پیروانش را به وادی هلاکت جهنم 

 

 انداخته وکار آنها را یکسره کند. 

آری دوستان، اینها علل و اسبابی بودند که باعث دوگانگی در  

 

گفتار وکردار ما مسلمانان شده بودند. و لی سؤال این جاست  

 

که اینها مرض اند علاج آنها چیست ؟ چون تنها مرض را فهمیدن 

 

 کافی نیست. بلکه ابتدای راه است، بعد از آن داروی مناسب برای 

 

 آن یافتن ، سپس آن دارو را مناسب با آن مرض استفاده کردن، 

 

 برابر با تجویز دکتر مصرف کردن ، خواست خدا شامل حال  

 

شدن وبعداً مرحله شفای از مرض فرامی رسد . 

آری دوستان ،این حرف کاملا درست است ولی یک نکته را باید 

 

 توجه داشت که مرض را فهمیدن کار را برای علاج آسان تر  

 

می کند ،بدبختی آنجاست که مرض تشخیص داده نشود در آن وقت 

 

 هر دارویی مصرف کنیم با آن بیماری را بدتر ومرض را شدت 

 

 می دهیم. 

 

علاج این بیماریها در این است که ما:  

1- شیطان را دشمن خود دانسته وهرگز به سخنان او گوش  

 

نداده وبه خواسته های او جامه عمل نپوشانیم . 

2 - با عبادتها و عمل به اسلام با نفس امّاره به مبارزه بر خیزیم. 

3 - دشمنان دین را شناخته واز دامهایی که آنها برای شکار 

 

 ما مسلمانان پهن نموده اند دوری کنیم. 

4 - با جهالت ونادانی مبارزه نموده ویار دانش و اهل دانش شویم 

 

 وهمیشه با علم ودانش اسلامی که همان قرآن وسنّت صحیح باشد 

 

 سروکار داشته باشیم. 

5 - در انتخاب رئیس و بزرگ دقت نموده وازسران گمراه همانند 

 

 گوسفند ازگرگ فرار کنیم . 

شاید اجراء نمودن این کارها در اوّل وهله سخت باشد، ولی  

 

اگرفرداندکی همّت نموده وبا اعتماد به خداوند پیش رود إن شاء الله 

 

 وتعالی، خداوند متعال مشکلش را حل کرده واین سختیها را  

 

برایش آسان می نماید، آن وقت است که فرد از تضاد در گفتار 

 

 باکردار بیرون آمده یک مسلمان واقعی وپایبند به اسلام خواهد 

 

 گشت. 

در آخرخوب است که گفتار یکی از داشمندان اسلامی را که  

 

درباره یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است را بیان  

 

نمایم زیرا آنها دارای این دوگانگی نبوده و آنان به عمل بیشتر  

 

از گفتارتوجه می دادند این دانشمند اسلامی این جریان این گونه 

 

 بررسی نموده که چه گونه در مدت کوتاه بیست سه سال رسالت 

 

 رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم جمعیتی حدود یکصد وبیست 

 

 هزار صحابه رضی الله عنهم آنگونه تربیت شده اند که هر گز در 

 

 طول تاریخ نه همانند آنان آمده ونه هم خواهد آمد ،و آنها هرگز 

 

 همانند مسلمانان عصر حاضردچار تضاد در گفتار و کردار 

 

 نبودند. ما گفتار این دانشمند اسلامی رابا اختصار ،گزینشی 

 

 واضافتی در میان پرنتزها از مطالب مطرح شده از جانب ایشان 

 

 رادر اینجا نقل می کنیم ایشان می فرماید:  

این دعوت (اسلام)، نسلی از انسانها (صحابه رضی الله عنهم) 

 

 را بارآورد که در تاریخ اسلام و بلکه در تمام تاریخ بشریّت  

 

ممتازهستند و دیگر هیچگاه نظیر آنها دیده نشده است. البتّه افرادی 

 

 از این دست در تاریخ پیدا شده اند ولی با آن تعدادفراوان و در 

 

 یک مکان واحد جز در تاریخ صدر اسلام هرگز اتّفاق نیفتاده 

 

 است. 

قطعاً حدوث چنین پدیده ای با این وضوح، علّتی داشته است که  

 

باید کنجکاوی فراوان سعی کنیم که راز نهفته آن را دریابیم. 

قرآن این دعوت و احادیث و الگوی عملی سیرت والای رسول الله 

 

 صلی الله علیه وآله وسلم همه وهمه در دسترس ماست همانگونه  

 

که در دسترس نسل نابغه وبی همتای صدر اسلام ومنحصر 

 

 بفردتاریخ بوده است ولی ما در این زمان جز شخص رسول الله 

 

 صلی الله علیه وآله وسلم هیچ چیز دیگری کم نداریم . آیا فقط  

 

همین می تواند همین راز نهفته باشد؟ 

(در جواب باید گفت) اگر وجود شخصیّت رسول الله صلی الله علیه 

 

 وآله وسلم برای برپایی و به بار نشستن این دعوت، لازم و  

 

اجتناب ناپذیر می بود، خداوند آن را دعوتی برای تمام بشریّت و  

 

به عنوان آخرین رسالت ، مقرّر نمی کرد و امور انسانها را  

 

در روی زمین تا آمدن قیامت به عهده آن نمی گذاشت (ویا اینکه 

 

 الله مهربان، رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را تا آمدن قیامت 

 

 زنده نگه می داشت واز میان ما نمی برد). 

امّا خداوند ، حفاظت قرآن را خود به عهده گرفته است و می  

 

دانست که این دعوت بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم هم 

 

 می تواند بماند و برپا شود و مثمر ثمر واقع گردد وبه همین دلیل 

 

 او را بعد از بیست وسه سال پیامبری به جوار خویش فرامی  

 

خواند ولیکن دین او را تا آخرالزمان، ماندگار وجاوید نگه  

 

می دارد .(گرچه وجود رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم  

 

از نظرهای گوناگونی برای صحابه رضی الله عنهم مفید و مثمر 

 

 ثمر بوده است ولی علت اصلی این نبوده) بنابراین،نبودن شخص 

 

 رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این پدیده را تفسیر نمی نماید 

 

 وعلّت اصلی آن را بیان نمی دارد. 

پس بایدبه دنبال علّت دیگری بگردیم .باید سرچشمهای را که  

 

آن نسل اوّل از آن سیراب می شده اند، مورد توجّه قرار دهیم شاید 

 

 حالا در آن چیزی تغییرکرده باشد. ما باید در برنامه و راه 

 

 و روشی که بر اساس آن بار آمدند، دقّت نماییم چه بسا در این 

 

 برنامه چیزی، دگرگون شده باشد. 

اوّلین سرچشمه ای که آن نسل از آن سیراب می شدند، فقط و 

 

 فقط قرآن بود. در واقع ،احادیث و سنّت رسول الله صلی الله  

 

علیه وآله وسلم نیز تنها اثری از آثار همین سرچشمه (و 

 

شرح وتفسیر برآن) بودند، این است که زمانی از عایشه رضی  

 

الله عنها در مورد خلق و خوی رسول الله صلی الله علیه وآله و 

 

سلم پرسیده می شود ایشان می فرمایند : خلق خوی رسول الله  

 

صلی الله علیه وآله وسلم قرآن بوده است. 

پس قرآن (با سنّت که تفسیرآن است) تنها منبعی بوده که از  

 

آن استفاده می کردند و برابربا آن خود را می ساختند و بر اساس 

 

 آن بار می آمدند.البتّه علّت انحصاری شدن این سرچشمه، فقدان 

 

 تمدّن و فرهنگ وعلم وپژوهش و کتاب در میان بشریت آن روز 

 

 نبوده.....هرگز! چون درآن موقع تمدّن روم وفرهنگ وتألیفات 

 

 وقانون روم وجود داشت که حالا هم اروپا بر اساس آن ویا در 

 

 راستای آن زندگی می کند...تمدّن ایران باهنر،شعر،افسانه،عقاید 

 

 ونظام حکومتی آن و تمدّنهای دور ونزدیک دیگری همانند تمدّن 

 

 هند وچین و...موجود بودند و علاوه بر اینها، دوتمدّن روم وایران 

 

 از شما و جنوب به جزیرة العرب وارد می شدند و یهودیها و 

 

 نصاری (که دارای فرهنگ وتمدّن بر گرفته از کتابهای آسمانی 

 

 داشتند) نیز در قلب جزیرة العرب زندگی می کردند. 

پس علت اینکه آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) درمرحله تشکّل، 

 

 به کتاب خدا (قرآن با تفسیرش سنّت) محدود شدند فقدان تمدّن و 

 

 فرهنگهای جهانی نبود بلکه از یک طرح و برنامه از پیش تعیین 

 

 شده، نشأت گرفته بود. دلیل این مدّعا، خشم رسول الله صلی الله 

 

 علیه وآله وسلم است وقتی که ورقه ای از تورات را در دست 

 

 عمربن خطاب رضی الله عنه دید فرمود: به خدا سوگند اگر  

 

موسی هم در میان شما وجود می داشت، باید از من پیروی 

 

 می کردهدف رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این بود  

 

که سرچشمه مورد استفاده آن نسل را از همان ابتدای تشکّل  

 

به قرآن (وتفسیرآن سنّت) منحصرگرداند تا دل و درون آنها فقط 

 

 کانون کتاب خدا (وتفسیرآن سنّت) بشود و زندگیشان تنها بر  

 

اساس این کتاب ( وتفسیرآن سنّت) سر وسامان بگیرد وبه همین 

 

 خاطربود که وقتی دید عمربن خطاب رضی الله عنه دارد از  

 

چشمه دیگری استفاده می کند، آن چنان خشمگین شدند. 

آری، اگر آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) در تاریخ چنان 

 

 موقعیّت منحصر بفردی دست یافتند، بخاطر آن بود که تنها از  

 

یک سرچشمه (قرآن وسنّت) استفاده می کردند ولی متأسفانه  

 

نسلهای بعد، سرچشمه های دیگری را هم با این سرچشمه در 

 

 آمیخته اند!..آنها فلسفه، منطقیونان،افسانه ها واعتقادات ایران (قبل 

 

 از اسلام) ، اسرائیلیات یهود ، الهیّات نصارا و رسوبات تمدّنها و 

 

 فرهنگهای دیگر را با تفسیرقرآن وعلم کلام را بافقه واصول، 

 

 مخلوط نمودند وبه همین دلیل هم هیچ کدام نتوانستند با استفاده  

 

از این سرچشمه آمیخته، به مقام و موقعیّت نسل اول برسند . 

بدون تردید، آمیخته شدن آن سرچشمه نخستین با سایر سرچشمه 

 

 ها، اساسی ترین عامل بوجود آمدن اختلافات فاحش میان آن نسل 

 

 بی نظیر و منحصر بفرد با دیگر نسلها ( ومامسلمانان 

 

 عصرحاضر) می باشد.  

عامل اساسی دیگری که علاوه برانحصاری بودن منبع مورد 

 

 استفاده ، می توان عنوان کرد، اختلافی است که در نحوه درک  

 

و دریافت از قرآن (وتفسیر آن سنّت) ، میان آن نسل و دیگر نسلها 

 

 (بالأخص مسلمانان امروزه) دیده می شود. 

آن نسل اوّل (صحابه رضی الله عنهم) هیچ گاه قرآن (وتفسیرآن 

 

 سنّت) را به قصد دانش اندوزی و کسب معلومات بیشتر ویا به 

 

 منظور تفنّن وتلذّذ نمی خواندند وهیچ یک، قرآن ( وتفسیرآن  

 

سنّت) را صرفاً برای افزودن بر توشه معلومات و اندوختن  

 

افزونتر دستاوردهای علمی وفقهی خود، فرا نمی گرفتند.هدف آنها 

 

 از فراگیری قرآن (وتفسیرآن سنّت) این بود که دستورات  

 

و رهنمودهای خدا ( ورسول)  را در رابطه با خویشتن، جامعه 

 

 وشیوه زندگی کردنشان، دریابند وپس از شنیدن فرمان الهی 

 

 ( ودستورات نبوی)، بلافاصله بدان عمل نمایند...وبه همین دلیل  

 

بود که اصرار نداشتند که آیات ( واحادیث) زیادی را دریک جلسه 

 

 فراگیرند. چون می دانستند به همان نسبت ، واجبات و تکالیفی که 

 

 این آیات (واحادیث) بر دوش آنها می گذارند، بیشتر خواهند 

 

 شد .ابن مسعود رضی الله عنه می فرماید: (صحابه رضی الله 

 

 عنهم) هربار به ده آیه بسنده می کردند و تا این ده آیه را حفظ  

 

نمی کردند و به دان عمل نمی کردند، بسراغ آیات دیگری  

 

نمی رفتند. 

این فرهیختگی.. یعنی «آموختن برای بکار بستن وعمل نمودن » 

 

 را طلبیدن، افقهای بیکرانی از معارف و منافع قرآنی را به 

 

 رویشان می گشود که اگر با نیّت پزوهش و کسب معلومات، قرآن 

 

 (وسنّت) را فرا می گرفتند هر گز به این افها دست نمی یافتند. 

قرآن (وسنّت) گنجهای خود را تنها در اختیار کسانی قرار  

 

می دهند که با روح دانستن برای بکار بستن وعمل نمودن، به آن 

 

 روبیاورند.زیرا قرآن ( وسنّت) کتب فلسفه،منطق،هنر،ادبیات، 

 

 داستان وتارخ نیست بلکه قرآن (وسنّت)یک برنامه ناب الهی  

 

نبوی برای زندگی انسانهاست که فراخور شرایط وزمان، و  

 

به تدریج از جانب خدای متعال ( ورسول الله صلی الله علیه و 

 

آله وسلم) بیان شده اند. 

آری، این روش« آموختن برای بکار بستن وعمل نمود» بود که  

 

آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) را ساخت و در حالی که نسلهای 

 

 بعد (بالأخص نسل معاصر)، با روش «آموختن برای پژوهش 

 

 وتفنّن» بار آمدند و بدون تردید می توان این عامل دوم را نیز در 

 

 ریشه یابی اختلافات آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) منحصر 

 

 بفرد با سایرنسلها( وبویژه نسل عصر حاضر)، یک عامل اساسی 

 

 به شمارآورد. 

عامل سومی نیز وجود دارد که ذکر کردن ونوشتن آن، ضروری 

 

 است : 

در صدر اسلام هنگامی که کسی به اسلام مشرف می شد در همان 

 

 آستانه ورود، به تمام گذشته خود پشت پا می زد و در همان لحظه 

 

 روی آوردن به اسلام، احساس می کرد زندگی جدیدی را شروع 

 

 می کند که با دوره جاهلیّت او کاملاً فرق دارد و لذا به تمام 

 

 رفتارها و باورهای خود در زمان جاهلیّت با تردید، اندیشناک  

 

و کاملاً محتاطانه می نگریست و احساس می کرد همگی پلید  

 

و آلوده اند و مسلمان شدن با آنها زیبنده نیست! وبا این احساس  

 

بود که آیین جدید اسلام را فرا می گرفت و هرگاه که هوای نفس 

 

 بر او غالب می گشت و یا عادات دوران جاهلیّت در وجود او  

 

جان می گرفتند و یا در انجام تکالیف اسلام دچار ضعف می شد 

 

، فوراً درخود احساس خطا و گناه می کرد واز صمیم قلب ،  

 

خود را به پاک شدن از این حالات نیازمند می دید ودوباره از 

 نو خویشتن را با آیین اسلام، وفق می داد. 

ما امروزه درجاهلیتّی همانند جاهلیّت قبل از اسلام و بلکه 

 

 وحشتناکتر از آن،گرفتار شده ایم. وبه همین دلیل است که  

 

در دلهایمان ارزشهای اسلامی استقرار پیدا نمی کنندو جهان بینی 

 

 اسلامی در افکار و اندیشه یمان خود را نشان نمی دهد و در میان 

 

 مانسلی مثل آن نسل (صحابه رضی الله عنهم) که اسلام در  

 

نخستین بار پدید آورد، شکل نمی گیرد. 

آری دوستان عزیز و خوانندگان گرامی خلاصه آنچه  

 

این دانشمنداسلامی گفت این است : 

1 = صحابه رضی الله عنهم از سرچشمه خالص اسلام  

 

(قرآن وسنّت) آب می نوشیدند ولی ما متأسفانه سرچشمه های  

 

آلوده ای را در این چشمه پاک وخالص ریخته و آن را آمیخته  

 

به افکار وآراء نادرست نموده ایم. 

2 = صحابه رضی الله عنهم قرآن وسنّت را برای عمل کردن  

 

یاد می گرفتن نه برای اینکه به معلومات آنها افزوده شود ولی  

 

ما قرآن وسنّت ویا هر علم دینی را برای افزودن به معلومات 

 

 وذخیره اطلاعات خود مان یاد می گیریم ودر عمل کمتر و حتی 

 

 گاهاً هیچ توجه نمی دهیم . 

3 = صحابه رضی الله عنهم زمانی که مشرّف به اسلام می شدند 

 

 تمام رسومات وعقاید دوران جاهلیتشان را بدور ریخته وبا دید 

 

 شک وتردید به آنها نگاه می کردند و خود را کاملاً تسلیم اسلام 

 

 نموده و بدستوران آن عمل می نمودند ولی متأسفانه ما با تمام 

 

 رسومات وخرافت خود در اسلام ماندیم هر گز راضی به ترک 

 

 آنها نیستیم . 

آری، رعایت این سه نکته اساسی بود، که صحابه رضی الله عنهم 

 

 را نسلی منحصر بفرد قرار داد و ترک این نکات مهم واساسی 

 

 است که ما را دچارتضاد در رفتار وگفتار نموده و این دوگانگی 

 

 در میان گفتار وکردار ما ایجاد نموده است. 

لذا ما هم اگر می خواهیم که از دین اسلام بهره کاملی را برده و 

 

 همانند یاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پاک شده واز 

 

 تضاد در گفتار و کردارنجات یابیم باید نکات زیر را رعایت 

 

 کنیم : 

1 = در سرچشمه زلال و صاف اسلامی که همان قرآن وسنّت  

 

باشدچیزی را مخلوط نکنیم وازآن باحالت اوّلیه که صاف و خالص 

 

 است استفاده کنیم. 

2 = قرآن وسنّت را فقط برای این نخوانیم که به معلومات ما  

 

افزوده و سطح دانش ما بالا رود؛ بلکه برای این بخوانیم تا از 

 

 دستورات خداوند متعال ورسول الله صلی الله علیه وآله وسلم آگاه 

 

 گشته و بدانها عمل کنیم. 

3 = تمام خرافات، عادات و افکار وعقاید جاهلیّت را بدور ریخته 

 

 کاملاً تسلیم اسلام شویم ، طریقه زندگی ، افکار و عقاید خود  

 

را کاملاً اسلامی و برابر با قرآن وسنّت نماییم وهرگاه هوای نفس 

 

 و یا شیطان ما را فریب داده واندکی از این مسیر دور کرد، 

 

 دوباره بخود آمده توبه نماییم وبه سمت اسلام واقعی و دین سالم 

 

 محمدی بازآییم.

اسامی شهداء بدر و احد

 

اسامی شهداء جنگ بدر 

 

   

1 = عبیده پسر حارث رضی الله عنه (مهاجر). 

2 = عمیر پسر ابو وقاص برادر سعد بن ابی وقاص رضی الله  

عنهما (مهاجر)

3 = ذوالشمالین پسر عبد عمروبن نضله رضی الله عنه (مهاجر).

4 = عاقل پسر بکیر لیثی رضی الله عنه (مهاجر).

5 = مهجع غلام آزادشده عمربن خطاب رضی الله عنهما (مهاجر).

6 = صفوان پسر بیضاء رضی الله عنه (مهاجر).

7 = سعد پسر خیثمه بن عمرواوسی رضی الله عنه (انصاری).

8 = مبّشرپسر عبدالمنذربن زنبراوسی رضی الله عنه (انصاری).

9 = یزید پسرحارث خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

10 = عمیر پسر الحمام خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

11= رافع پسر المعلی خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

12 = حارثه پسر سراقه خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

13 = عوف پسرعفراء خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

14 = معوّذ پسرعفراء خزرجی رضی الله عنه (انصاری).

  

 

اسامی شهداء جنگ اُحد    

 

1 = حمزه پسرعبدالمطلب رضی الله عنه (مهاجر).

2 = عبدالله بن جحش رضی الله عنه (مهاجر).

3 = مصعب پسرعمیر رضی الله عنه (مهاجر).

4 = عثمان (شماس) پسرعثمان رضی الله عنه (مهاجر).

5 = عمروپسرمعاذ رضی الله عنه (انصاری).

6 = حارث پسرأنس بن رافع رضی الله عنه (انصاری).

7 = عماره پسرزیاد بن السکن رضی الله عنه (انصاری).

8 = سلمه پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

9 = عمرو پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

10 = ثابت پسروقش رضی الله عنه (انصاری).

11= رفاعه پسرثابت بن وقش رضی الله عنه (انصاری).

12 = صیفی پسرقیظی رضی الله عنه (انصاری).

13 حباب پسرقیظی رضی الله عنه (انصاری).

14 = عبّاد پسرسهل رضی الله عنه (انصاری).

15 = حارث پسرأوس بن معاذ رضی الله عنه (انصاری).

16 = یمان (حسیل) پسر جابر رضی الله عنه (انصاری).

17 = إیاس پسرأوس بن عتیک رضی الله عنه (انصاری).

18 = عبید پسرتیهان رضی الله عنه (انصاری).

19 = حبیب پسرزید بن تیم رضی الله عنه (انصاری).

20 = یزید(زید) پسرحاطب بن أمیه رضی الله عنه (انصاری).

21 = أبوسفیان پسرحارث بن قیس رضی الله عنه (انصاری).

22 = حنظله (غسیل الملائکة) پسرأبوعامررضی الله عنه 

 (انصاری).

23 = أنبس پسرقتاده رضی الله عنه (انصاری).

24 = أبوحبه پسرعمروبن ثابت رضی الله عنه (انصاری).

25 = عبدالله پسرجبیربن نعمان رضی الله عنه (انصاری).

26 = خیثمه پدرسعد بن خیثمه رضی الله عنه (انصاری).

27 = عبدالله پسرسلمه رضی الله عنه (انصاری).

28 = سبیع پسرحاطب بن حارث رضی الله عنه (انصاری).

29 = عُمیرپسرعدی رضی الله عنه (انصاری).

30 = عَمروپسرقیس رضی الله عنه (انصاری).

31 = قیس پسرعَمروبن قیس رضی الله عنه (انصاری).

32 = ثابن پسرعمروبن خالد رضی الله عنه (انصاری).

33 = عامرپسرمخلد رضی الله عنه (انصاری).

34 = أبوهُبیره پسرحارث بن علقمه رضی الله عنه (انصاری).

35 = عَمروپسرمطرف رضی الله عنه (انصاری).

36 = أوس پسر ثابت بن المنذر رضی الله عنه (انصاری).

37 = أنس پسر نضربن ضمضم رضی الله عنه (انصاری).

38 = قیس پسرمخلد رضی الله عنه (انصاری).

39 = کیسان غلامی از بنی مازن رضی الله عنه (انصاری).

40 = خارجه پسر زید بن أبی زهیر رضی الله عنه (انصاری).

41 = سعد پسر ربیع بن عمرو رضی الله عنه (انصاری).

42 = أوس پسر أرقم بن زید رضی الله عنه (انصاری).

43 = مالک پسرسنان رضی الله عنه (انصاری).

44 = سعید پسر سوید بن قیس رضی الله عنه (انصاری).

45 = عتبه پسرربیع بن رافع رضی الله عنه (انصاری).

47 = ثعلبه پسر سعد بن مالک رضی الله عنه (انصاری).

48 = ثقف پسر فروه بن بدن رضی الله عنه (انصاری).

49 = عبدالله پسرعمروبن وهب رضی الله عنه (انصاری).

50 = ضمره یکی از افراد قبیله جهینه رضی الله عنه (انصاری).

51 = نوفل پسر عبدالله رضی الله عنه (انصاری).

52 = عباس پسرعُباده بن نضله رضی الله عنه (انصاری).

53 = نعمان پسرمالک بن ثعلبه رضی الله عنه (انصاری).

54 = مجذرپسرزیاد بلوی رضی الله عنه (انصاری).

55 = عُباده پسر حسحاس رضی الله عنه (انصاری).

56 = عبدالله پسر عمروبن حرام رضی الله عنه (انصاری).

57 = عمروپسرجموح بن زید رضی الله عنه (انصاری).

58 = خلاد پسرعمروبن جموح رضی الله عنه (انصاری).

59 = أبوأیمن غلام عمروبن جموح رضی الله عنه (انصاری).

60 = سلیم پسرعمروبن حدیده رضی الله عنه (انصاری).

61 = عنتره غلام سلیم پسرعمروبن حدیده رضی الله عنه 

 (انصاری).

62 = سهیل پسر قیس بن أبی کعب رضی الله عنه (انصاری).

63 =  ذکوان پسر عبدقیس رضی الله عنه (انصاری).

64 = عبید پسر معلی بن لوذان رضی الله عنه (انصاری).

65 = مالک پسرنمیله رضی الله عنه (انصاری).

66 = حارث پسرعدی بن خرشه رضی الله عنه (انصاری).

67 = مالک پسر إیاس رضی الله عنه (انصاری).

68 = إیاس پسرعدی رضی الله عنه (انصاری).

69 = عمرو پسر ایاس رضی الله عنه (انصاری). 

نام تمام شهداء جنگ بدر واُحد از کتاب (جوامع السیرة النبویة) 

 

 ابن حزم رحمة الله علیه گرفته شده است. 

آری دوستان تمام این بزرگوران در حمایت از دین در 

 جنگ بدر واحد جانشان را در راه الله مهربان فدا نمودند 

 بیا من وتو نام پسران ما را به نام اینها بگذاریم تا یاد  

آنها را زنده نموده و به نوعی با آنها ابراز محبت و 

 دوستی کرده باشیم .